245

245


#رئیس_پردردسر 

#۲۴۵

یهو فکری به سرم زد

مارگارت هر جا باشه

باید از کارت بانکیش استفاده کنه‌

پس میتونم پیداش کنم

فقط کافیه وکیلم برام رد حساب مارگارتو بزنه 

با این فکر از پله ها پائین رفتم و به وکیلم زنگ زدم 


داستان از زبان مارگارت 

از گوشه پنجره دیدم متئو سوار ماشین شد و رفت

نفس پر از غمی کشیدم و رو کاناپه لم دادم.

ایده خوبی بود گذاشتن قبض ها لای در .

از یه فیلم یاد گرفته بودم

اما فکر نمیکردم واقعا جواب بده 

حالا جواب داده و متئو رفته

حالا چی مارگارت

میخوای چکار کنی؟

آهی کشیدم و گوشیمو روشن کردم

اوضاع حساب بانکیم خیلی خوب نبود

اما باید از اینجا میرفتم و دور میشدم‌

یه پیام دادم به صاحبخونه و گفتم فردا خونه رو تحویل میدم 

خودمم رفتم تو اتاق و مشغول جمع کردن وسایل شدم

باید میرفتم سمت شرق 

هزینه های زندگی اونجا کمتر بود 

و مسلما میتونستم دوباره کار پیدا کنم

هرچند توصیه نامه تی از محل کار قبلیم نداشتم

آه کشیدم و باقی وسایل جمع کردم

حسابی خسته بودم

تمام پدت اشکم با یاد آوری متئو روون بود 

دوستش داشتم

اما ...

باید میرفتم‌

متئو دوباره شروع کرد به زنگ زدن.

رد تماس دادم که پیام داد

- مارگارت جواب بده قبل از اینکه عصبانیت واقعیمو ببینی


این رمان تو کانال حق عضویتی تموم شده 

میتونید همین الان نسخه کامل رو خریداری کنید

قیمت نسخه کامل ۲۵ هزار تومن هست 

اما برای شما که اعضای کانال هلو هستید ۱۹ تومن میشه . برای خرید به نگار پیام بدید 

برای دریافت شماره کارت پیام بدید حتما اسم رمان بگید #رئیس پردردسر و بگید عضو کانال هلو هستید👇👇


https://t.me/ng786f

Report Page