245

245


#نگاریسم

#۲۴۵

با تکون سر گفتم نه

مامان لبخند تلخی زد و گفت

- هرکاری میکنم دوباره باهام‌حرف بزنن جواب نمیده. انگار نه انگار من مادرتونم

بیجون لبخند زدم و گفتم

- باهات بد نیستن... فقط حس میکنناینجوری تو راحت تری

مامان آهی کشید و گفت

- برا همین به من نگفت تو توی این حالی؟ اگه حمید اینجا نبود که من نمیفهمیدم

لبخند بی جونی زدم و گفتم

- قرار شد تو بری و بدون دردسر ما زندگی کنی مامان... 

بغضمو عقب فرستادم و گفتم

- این حق توئه... ما فقط میخوام تو از خود گذشتگی رو تموم کنی. برای همینم نگفتن نگران نشی از زندگی نیفتی

مامان اشکش راه افتادو گفت

- آخه مگه من زندگیم بدون شما میشه؟ من دوست دارم شمارو هم داشته باشم

اینبار دیگه اشک منم راه افتاد

مامان خم شد پیشونیمو بوسیدو گفت 

- شما همه مثل خودم لجبازین

زمزمه کردم

- دقیقا مثل خودت 

مامان خندید و گفت

- وایسا پسرا اومدن حسابشون رو میرسم... به من نمیگین...

آروم خندیدم

اما سرم درد گرفت

آخم بلند شد

چشم هامو با درد بستم 

اما با صدای آشنای سعید چشمام شوکه باز شد

سریع وارد اتاق شد

در رو بست و گفت

- اوف به خیر گذشت 

برگشت سمت ما و با دیدن مامان حالا اون بود که شوکه ایستاده بود


۴۵ پارت دیگه تو کانال حق عضویتی آماده است. اونجا روزی ۲ پارته آخرشم فایل میدم به اعضا اون کانال . هزینه اش فقط ۲۰ هزار تومنه ! پول ۱ کیلو خیار 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

برای عضویت به خودم پیام بدین

https://t.me/ng786f

Report Page