243

243

hdyh

سلام:)

اومدم بگم دارم سرویس میشم هر روز امتحان و کوفت واقعا نمیرسم اگه وقت کنم شروع میکنم به نوشتن ببخشید

مرسی

۲۴۳

نفس عمیقی کشیدم تا خودم رو آروم کنم، اینکار فقط باعث شد ریه‌هام پر از عطر موهای مالیا بشه، ناخودآگاه فشار انگشت‌هام کم شد و بازوهام بی‌اختیار من به حرکت در اومدن و جسم مالیا رو به آغوش کشیدن

این جسم هنوز هم برای مالیاس، هنوز هم عطر مالیا رو روی خودش داره، مالیا نزدیکه خیلی نزدیک، اگه دور بود، اگه مرده بود این جسم هیچ بویی نداشت

انگشت‌هام رو بین موهاش بردم و نوازش کردم، سرش رو به سینه‌ام فشردم، بار دیگه نفسی عمیق کشیدم تا برای همیشه این عطر رو تو ریه‌هام داشته باشم، چشم‌هام رو بستم و چونم رو روی سرش گذاشتم.

غرق آرامش وجود دروغین مالیام بودم که دست‌هاش روی کمرم به حرکت در اومدن و شروع کرد به نوازش پوست کمرم، چشم‌هام با شدت باز شد، زل زدم به رو به روم، حرکت دست‌هاش رو ادامه داده و اون‌ها رو به سمت پایین کشید 

همین چند میلی‌متر جا‌ به جایی کافی بود تا به خودم بیام

اخم غلیظی رو پیشونیم نشوندم و بازوهاش رو گرفتم و از خودم دورش کردم، اون هم با اخم غلیظی زل زد به چشم‌هام

"نباید الان لو برم که میدونم."

-کار دارم باید برم الان وقتش نیست!

سعی کردم لبخند بزنم ولی مطمئنم حتی شبیه لبخند هم نشد

بازوهاش رو با قدرت از دست‌هام کشید و با حالت قهر از حموم خارج شد 

نگاهم رو از دری که به خاطر کوبیده شدن ترک کوچیکی برداشته بود گرفتم و زیر دوش رفتم 

دستم به سمت شیر آب سرد رفت و تا آخر بستش 

زانوهام تحمل وزنم رو نداشتن و خم شدن، قطره‌های آب دیگه پر از آرامش نبودن، مثل گلوله به بدنم می‌خوردن و بهم یاد آوری می‌کردن که مالیا و ایوا دارن عذاب می‌کشن 

دست‌هام رو روی صورتم گذاشتم و پیشونیم رو به دیوار تکیه دادم 

نجاتتون میدم، صبر کنید

Report Page