240

240

تجربه عشق خاکستری آرام


سلام دوستان. من همیشه وقتی نتونم‌پارت بذارم خبر میدم. دیشب پارت جدیدو دادم به ادمین ولی این بنده خدا فراموش کرد بزاره . کسی هم به ربات کانال پیام نداد بگه نذاشته تا الان که من متوجه شدم. پیش میاد دیگه. لطفا مشکلی تو کانال بود به لینک پیام ناشناس که تو کانال پین شده و بالای صفحه نشون داده میشه میام بدین و مشکلو به ادمین‌خبر بدین. ممنون اینم پارت جدید

با نگرانی پرسیدم 

- چی شده ؟

سیاوش جواب نداد

سرعتشو بیشتر کردو گفت 

- چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن... کارت زودتر تموم شد بهم خبر بده

کلافه گفتم

- باشه سبحانی چی گفت ؟

سیاوش خیلی جدی نگاهم کردو گفت

- چیزی نگفت که لازم باشه تو بدونی 

جمله اش محترمانه به تو مربوط نیست بود 

واقعا ناراحت شدم 

سکوت کردم و سیاوش ترمز کرد

کیف وسایلمو گرفتمو پیاده شدم 

لباس و چندتا چیز ضروری برداشته بودم

خداحافظ خالی به سیاوش گفتم اونم همینو جواب دادو رفتم داخل

چقدر راحت حالت گرفته میشه

خوشی واقعا بی دووم ترین حاله


آرایشگر بعد چک کردن مئل لباسم شروع کرد به آرایش

بهش گفتم کاملا طبیعی و ساده چون همسرم حساسه 

چندتا مدل هم از تو اینستاگرام بهش نشون دادم که مد نظرم بود

اونم کارشو شروع کرد

چون رنگ مو نداشتم زودتر از انتظارمون کار داشت تموم میشد

زنگ زدم به سیاوش تا بگم بیاد دنبالم

اما جواب نداد

سه بار زنگ زدم

کلافه شده بودم

بهش مسیج دادم کارم تموم شده بیا 

خبری ازش نشد

کارم واقعا تموم شد

لباسمو پوشیدم 

آماده بودم کاملا که سیاوش زنگ زد 

سریع جواب دادم 

- کجائی ؟

- پائین آرایشگاه ... بیا 

رفتم بیرون و دیدم خبری از گل روی ماشین نیست

یکم تو ذوقم خورد 

سیاوش با دسته گل بیرون ایستاده بود 

منو که دید دقیق و موشکافانه نگاهم کرد

لبخن رضایتی زدو دست گلو به من داد که گفتم 

- فیلم بردار کو ؟

- نمیاد میریم آتلیه

- گل هم نزدی؟

- نه وقت نشد 

در ماشینو برام باز کردو گفت 

- راستی ... سلام... چه خوشگل تر شدی 

خجالت کشیدم که سلام نکردمو گفتم

- سلام... تو هم خوشتیپ شدی

درو بستو سوار شد که گفتم 

- چرا جواب نمیدادی؟

- درگیر بودم... اما حل شد

- سبحانی ؟

- آره... دیگه بهش فکر نکن 

با این حرف آهنگو روشن کرد

بازم ریمیکس آب و آتش رادئو جوان بود

اما باز سر حال نبودم که سیاوش گفت 

- موهاتو ببینم 

- نمیشه که بزار بریم آتلیه

خندیدو گفت 

- شیشه دودیه... بردار شالتو 

پوفی کردمو شالمو برداشتم

در حال رانندگی برگشت 

چند سری نگاهم کرد تا گفت 

- خوبه ... میشد ساده تر باشه

چشم چرخوندمو گفتم

- مثلا عروسما 

خندیدو گفت 

- عروسی که نیست جشن عقده

- حالا از ککجا معلوم جشن عروسی بگیری

با اخم و جدی برگشت سمتمو گفت 

- منظورت چیه ؟


کلافه گفتم 

- هیچی بابا . شوخیه . مثلا اینکه خرت از پل گذشت عروسی نمیگیری... میگن دیگه منم گفتم بخندیم 

سیاوش ساکت شد 

خیره به خیابون گفت 

- معذرت میخوام... گفتم بهت که ... من خیلی چیزا ندارم... فکر کنم حس شوخ طبعی عم ندارم

ناراحت شدم از اینکه زود عصببانی شدمو گفتم 

- بزرگش نکن سیاوش خب تو گویا زیاد عروسی دور و برت ندیدی . ما ماشالله ماهی یه دونه عروسی داریم 

حالتش عوض نشدو چیزی نگفت که گفتم 

- کاش الان آخر مراسم بود 

سوالی نگاهم کرد که گفتم 

- خب دلم برات تنگ شده 

اینبار با چشم های ریز و کمی شیطون نگاهم کرد

جلوی آتلیه پارک کردو گفت 

- یه کاری نکن کار بدم دستت


دوستای خوبم تو کانال موج عضو بشین و با هشتک #آمور رمان جدید ساحل بخونین. شک ندارم خوشتون میاد چون اونم راجع به یه فیتیش خاص تو رابطه است.برای عضویت تو کانال موج تو تلگرام بنویسین

Moooj@


Report Page