♧24♧

♧24♧

♡♡♡


🌈✨پارت 24✨🌈



خعلی صداش نمیومد.البته برام مهمم نبود ک بدونم کیه.

 زهرا خانم اومد اشپزخونه وگفت:

"مدیره مدرستون بود گیسو.

میگه چرا گیسو نمیاد مدرسه.منم گفتم یکی از اشناهامون فوت کرده فردا میاد که مدیر گفت نه باید با مادر بیاد منم گفتم با خواهرش میاد فردا"

 باشه ای گفتم و زهرا خانمم رفت به ادامه کاراش برسه.

رویا اومد سمتم و با چشم غره ای گفت:

"مدرسه که نرفتی لااقل بیا کمک یکم فعالیت بدنی داشته باش."

چشمکی زدم و گفتم:

"عشقه من،من ک مشکلی با فعالیت بدنی داشتن؛ندارم.تو پایه نی..."

پرید وسط حرفمو با حرص گفت:

"انقد حرف نزن بچه."

با خنده پاشدمو رفتیم کمک.

 مبل هارو جابه جا کردیم و گرد گیری سالن رو انجام دادیم.

 زهرا خانم میخواست برای شام قیمه و زرشک پلو و چلو ماهیچه درست کنه.

برای اینکه کار زیاد داشت به یه خدمتکار زنگ زد بیاد کمکش.

ماهم رفتیم بالا و هرکدوممون رفتیم اتاق خودمون تا یکم به کارامون برسیم.

اصلا از وقتی که با رویام درس نمیخونم. یعنی خب شب که تا صبح بیداریم و فعالیت داریم. صبح هم تا ظهر می خوابیم دیگه وقتی نمیمونه.

باید بیشتر رو درسام کار کنم.

البته‌ با رویا.

لباسامو طبق عادت اماده کردم.

از اونجایی که من همیشه تیپ اسپرت میزنم حتی تو مهمونیا؛یه تیشرت خعلی گشاد ولی استین کوتاه و یه شلوار گشاد خعلی خوشگله طوسی و پایین کش اماده کردم و رفتم حموم.

 وقتی اومدم بیرون بعد از خشک کردن خودم لباسایی که اماده کرده بودمو پوشیدم.

نشستم رو صندلی و یه کرم معمولی برداشتم و با براش کل صورتمو صاف تر کردم.

رژ قرمز زدم و بعد ریمل و خط چشم.

 موهامم دورم ریختم ک خعلی بهم میاد.

 انگشترامو دستم کردم و نگاه اخرو تو اینه ب خودم کردم و با ذوق جیغی کشیدم.

ب ثانیه نکشیده در اتاق باز شد و رویا با چشمایی ک از ترس درشت شده بودن جلوی در وایساده بود.

با تعجب گفت:

"چیشده گیسو؟"

چرخی زدم و گفتم:

"چطوره عشقم؟"

همونطور ک درو میبست اومد جلو و نگاهشو از روم بر نداشت.

موهاش خیس بود و هنوز تاپ و شلوارش تنش بود.

نگاهش ب رژ قرمزم بود و اخمش هرلحظه غلیظ تر میشد.

ناخوداگاه گفتم:

"اصلن فکرشم نکن"


Report Page