24

24


کرم مرطوب کننده رو برداشتم و به اطراف بینیم زدم انقدر بادستمال کشیده بودمش زخم و خشک شده بود 


موهامو بستم و لباسامو عوض کردم گوشی و کیف پولمو برداشتم و ازخوابگاه بیرون زدم 


بدنم هنوز لرز داشت و صدام بدجور گرفته بودسوار ماشین میلادشدم 

+ ...سلام

_...سلام چطوری؟

باهاش دست دادم و کمربندمو بستم 

+....بخاری ماشینت که روشنه نه؟

_...آره روشنه 

+...خوبه خب بگو حرفاتو

_....میخوای بریم جایی بشینیم؟

+...نه توماشین بهتره

_...باش مهسا من اون شبم بهت گفتم ازت خوشم اومده ولی قبل ازهمه اینا میخواستم بدونم چیزی بین تووامیرهست؟


دوباره این بحث تکراری امیربااین کاراش چه آشوبی برای من درست کرده بود 


+....میلاد توچیزی از من دیدی؟منوباامیرجایی دیدی؟


_...نه اما خودت ک میدونی بچها دهنشون بازه همه چیز میگن 

+...بچهاغلط میکنن اصلا توچراوقتی به من اعتمادنداری به من پیشنهادمیدی؟چرا به کسی که مطمعن نیستی پیسنهاد میدی؟


به سرفه افتادم و سوزش گلوم دوباره شروع شد 

_....من به تواعتماددارم این حرفاچیه!

+...اگه تواعتمادداشتی حتی نباید اون سوالو از من میکردی!میدونی چیه یه درصد امکان داشت که به پیشنهادت فکر کنم همینم دیگه وجود نداره منو میشه برگردونی خوابگاه


نفسشو باعصبانیت بیرون دادو باسرعت دور زدو راهه رفته رو برگشت درو باز کردم اما قبل پیاده شدن برگشتم و بهش گفتم 


+....من که هیجوقت جزبه چشم یه همکلاسی به چشم دیگه ای به تو نگاه نکردم اماتوچشماتو یکم باز کن و اطرافتو ببین شایدمطمعن باش آدمایی پیدا میشن که هیچ شکی بهشون نکنی


درو بستم و به سمت خوابگاه رفتم نگار خیلی وقت بود که عاشق میلاد بود امیدوار بودم که میلاد بفهمه


چایی داغی برای خودم درست کردم و توی راهرو نشستم و به حیاط نگاه کردم دونهای بارون آروم آروم روی زمین میریختن و هوا خیلی دلگیر شده بود

Report Page