24

24

آموروفیلیا به قلم ساحل

زانوهاش رو زمین بودو با دقت خم شده بود رو گچبری پائین در اتاقم

پائین دامنش دقیقا مماس خط شورتش بود

کلافه سرش داد زدم

- این چه طرز کار کردن امیلی ؟

با شوک برگشت سمت من 

مثل جن زده ها چشم هاش گرد شد 

سریع بلند شد و ایستادو لب زد

- داشتم... آخه ...

به سمتش رفتمو کلافه گفتم

- خودم میدونم داشتی چکار میکردی امیلی ... لازم نیست هر بار بگی ...

عقب رفتو خورد به دیوار 

اما من مکث نکردم مماس بدنش ایستادم

پائین دامنش که رفته بود بالا رو تو دستم گرفتمو با شدت کشیدم پائین تا مرتب بشه و گفتم

- چرا تو یاد نمیگیری درست خم شی ؟

دستمو از رو دامنش روی باسنش کشیدمو گفتم 

اینارو میندازی بیرون نکنه هدف خاصی داری؟

چشم هاش با ترس گرد شد که باسنشو تو دستم فشار دادم 

آهی از بین لب های خوش رنگش بیرون اومدو حالمو بد تر کرد 

دست ظریفش رو سینه ام قرار گرفتو گفت

- نه .. نه قربان... من... ببخشید 

این من و من کردنش عصبیم میکرد 

قبل اینکه نتونم خودمو کنترل کنم عقب کشیدمو گفتم 

- وقتی کارت نزدیک زمینه جای خم شدن بشین رو زمین 

با ترس سر تکون داد

کنار گوشش گفتم

- دفعه دیگه اینجوری ببینمت شک نکن ... میکنمت ...

ضربه ای به باسن نرمش زدمو سریع رفتم تو دفتر کارم 

بعد یه شب خشن با جولیا حالا این حجم از تحریک شدگیو چطور باید خالی میکردم

دستی به خشتک شلوارم کشیدمو کمی درستش کردم

خدا ازت نگذره امیلی ... 

ببین با من چکار میکنی ...

رفتم سمت میز کارم. امیدوارم یکم محاسبات مالی حالمو بهتر کنه .

از زبان امیلی :

با رفتن ادوارد زانوهام شل شدو رو زمین دو زانو نشستم 

بین پام به طرز عجیبی خیس شده بودو بدنم تحریک شده بود

این اولین بار بود چنین اتفاقی برام می افتاد

وقتی ادوارد بدنشو بهم چسبوند و زیر دلم حس کردم تحریک شده بدن منم تحریک شد !

برای کی؟!

برای مردی که بهم تجاوز کرده

نفس عمیق کشیدمو ذهنمو خالی کردم

بدنم دیوونه شده بهتره بهش توجه نکنم

سریع برگشتم سر کارم اما اینبار دیگه خم نشدم 

تمرکز سخت بود

مخصوصا وقنی خیسی بین پام شورتمو هم خیس کرده بود

دیشب تا نیمه شب با کاموا ها سر گرم بودم 

یه عروسک شروع کرده بودم و باعث شد دیر بخوابم

برای همین سرم سنگین بود

وارد اتاق جدیدی شدم طبق عادت تایم نهار هم کار میکردم 

اما امروز خیلی خوابم می اومد 

اتاقی که توش بودم تقریبا خالی بود 

فقط یه کتابخونه گوشه اتاق و یه دست مبل راحتی داشت

من که نهار نمیخورم پس یکم خوابیدن تایم نهار اشکالی نداشت 

آروم رفتم رو کاناپه بزرگ اتاق دراز کشیدم 

پشت کاناپه به در بودو کسی وارد میشد منو نمیدید

پاهامو جمع کردمو چشم هامو بستم

انقدر خسته بودم که سریع خوابم برد

اما نه یه خواب بدون رویا...

یه خواب که توش ادوارد بودو من با بدن لخت ‌‌‌...

Report Page