24
#پارت24
#قلبیبرایعاشقی
دو تقه به در زدم و وارد شدم اتاقش نمای شیکی داشت خودشم با یه کت اسپرت مشکی و بلوز سفید رنگ پشت میزش نشسته بود
سرشو پایین انداخته بود، جلو رفتم و سلامی کردم
اروم جوابمو داد
هه پسره ی بیشعور
_واسه استخدام اومدم
_خب
واا این چرا سرشو بلند نمیکنه ریختشو بیینم!
با اخم گفتم :اقای محترم باشمام چرا سرتونو پایین انداختید
متعجب سرشو بالا اورد ولی اثر تعجبی تو صورتش معلوم نبود ریلکس تو چشمام نگاه کرد
اوووف عجب جیگریییی بود
خوشگل نبودااا فقط خوش قیافه بود
چشمای قهوه ایی رنگ
موهای قهوه ای لخت که بالا حالتش داده بود ته ریش ناز
عجب جیگری بود لب و بیینی متوسطیم داشت.
_میشه بگی یه چی زل زدی؟؟؟
سریع نگاهمو ازش گرفتم : هیچی
_خب واسه استخدام کجا اومدی؟؟
_تو اگاهی زده بودید که به یه خانم نیاز دارید کارای خونه تونو انجام بده و کلا دست راستتون باشه.
_خب
اووف این چقدر خب خب میکنه ایش
_خب همین دیگه!
_تا حالا جایی کار کردی؟!
سرمو به نشونه ی نه تکون دادم.
_عجب
_خب من دانشجوم از شهرستان اومدم به این کار نیاز دارم!
_اوکی
_ میشه بهم یه فرصت بدید؟؟
چیزی نگفت و عین گاو مشغول کارش شد
دوست داشتن برم اون موهای خوشگلشو بکنم.
_اقای جهانی
_برو بیرون
چشمام گرد شد : هااان؟؟؟؟
_یه حرفو یه بار تکرار میکنم.
این خدا من چطور به این نزدیک شم!! واای استاد منو میکشه فکر کنم بد حرف زدم
چیزی نگفتم بی هیچ حرفی از اتاق زدم بیرون که منشی با عجله گفت
_خانم عزیزی چی شد؟؟
_گفت برم بیرون
خندید : اقا خیلی بداخلاقن ناراحت نشین!