24
عشق سخت#عشق_سخت
#۲۴
درد ... لذت ... جواب گرفتن نیازی که سالها بود درونم بود . پر شدن . کامل شدن ... همه حس هایی که فکرشم نمیکردم یکجا تجربه کردم
آه و جیغم بلند شدو چنگ زدم به پتوی رو تختی
از لای پلکام دیدم مهرداد هم چشم هاشو بسته و لبخند رضایت رو لبشه
بدنم آروم آروم نبض زدو از ووج اومد پائبن
لبخند مهرداد بیشتر شد
خم شد بین سینه هامو بوسید
هر دو تو دستش گرفتو گفت
- بدنت عالیه دیبا... عالی ...
با این حرف نوک سینه ام رو مکی زدو خودشو کمی عقب کشید
حرکاتشو شروع کردو من دیگه تمام شدم
ناله هام دست خودم نبود
لذت لحظه ها انقدر زیاد بود که نمیخواستم تموم شه.
حریص بودم
با اینکه چند بار به اوج رسیده بودم اما همچنان دوست نداشتم تموم شه و فقط میخواستم ادامه پبدا کنه
مهرداد سینه هامو رها کرد
پاهامو جمع کرد تو دلمو سرعتشو بیشتر کرد
دوباره رسیدم به اوج
دیگه نا نداشتم ناله کنم
مهرداد منو چرخوند رو بالشتو لای باسنمو باز کرد
نالیدم از عقب نه
اما بدون توجه به من خیسی جلومو مالبد به پشتمو خودشو تنظیم کرد
محکم زد رو باسنمو گفت
- شل کن دیبا
با این حرف خودشو فشار داد
جیغ زدم که باعث شد مهرداد سرمو تو بالشت فشار بده و بگه
- هیس چه خبرته همسایه دارم اینجا
دوباره خودشو فشار داد
اما حتی سرش هم وارد نشدو بدنم از درد میلرزید
بلاخره بی خیال شد تو همون حالت وارد جلوم کردو بدنشو انداخت رو بدنم
تو گوشم گفت
- بد پلمپه ... سر فرصت بازش میکنم برات
با این حرف منو محکم تو بغلش گرفتو پشت سر هم ضرباتشو کوبید
دوباره به اوج رسیدم که خس کردم آلت مهرداد هم نبض میزنه
چندتا ضربه زدو دستاش دورم شل شد
وزنش سنگین تر شد تو بدنمو تو گوشم گفت
- فکر نمیکردم انقدر حال بدی
هیچ حسی نداشتم جز لذت
زیر وزن مهرداد تو کسری از ثانیه خوابم برد
شایدم‌از حال رفتم.از فرط لذت زیاد ...
بیدار شدم زیر پتو بودمو مهرداد از پشت بغلم کرده بود
همه اتفاقات تو سرم مرور شدو بین پام نبض زد
مهرداد نفسش میخورد با کتفمو مشخص بود خوابه
آلتش دقیقا رو باسنم بودو نیمه آماده...
خواستم تکون بخورم اما دست و پای مهرداد دورم محکم تر شد
تو گوشم گفت
- یکم بخواب ... بازم باهات کار دارم
رمان قبلی من به اسم تجربه عشق خاکستری کامل اینجا برای فروش قرار داره. امروز و فردا خواستید فایل کاملو بخرید ۲۵ درصد تخفیف دارید حتما به ادمین فروش اطلاع بدین تا تخفیفو براتون اعمال کنه 😍👇