234

234


سیاوش ماشینو خاموش کردو گفت 

- به نظر خودت کسی به شکنجه گاهش سر میزنه ؟

با شوک گفتم 

- شکنجه گاه ؟

سحرا خندیدو گفت

- سیاوش میاد اینجا شوخ طبعیش گل میکنه 

سیاوش خیلی جدی از تو آینه ماشین نگاهم کرد

هیچی نگفت

نه رد شوخی تو چشم هاش بود 

سحرا و سیاوش پیاده شدنو من به اون خونه باغ قدیمی نگاه کردم

یادمه یه بار بچه بودیم رفتیم خونه یه فانیل پولدار بابام که خونه اش قد کاخ بودو کلی وسایل عتیقه داشت

منم از ترس اون خونه و وسایل فقط به مامانم چسبیده بودم

تو راه برگشت مامانم به بابام گفته بود هر چیزی به اندازه اش خوبه...

چون از حد بگذره لذتی برات نداره فقط ولع داره و طمع ...

کی میتونه تو اون کاخ آرامش بگیره . فقط بدرد موزه بودن میخوره

و دیقیقا حق با مادرم بود و هست 

کی میتونه تو این خونه باغ بزرگ و تاریک زندگی کنه؟

حتی وقتی پر از آدم باشه هم ترسناکه

سیاوش در سمت منو باز کردو گفت

- نمیای؟

با تکون سر گفتم نه و گفتم

- نمیخوام بیام 

- مگه نگفتی میخوای منو بشناسی... بیا ببین منو تو چقدر فرق داریم 

عصبی گفتم

- مگه تو نگفتی از انتخابت مطمئنی ؟ پس چرا میخوای تفاوت هارو پر رنگ کنی؟

لبخند تلخی زدو گفت

- چون حقته بدونی ...

موهای تنم بلند شده بودو عرق سرد رو تنم بود 

سیاوش بازومو گرفتو منو پائین کشید

خشن بود حرکتش

بیشتر ترسیدم

سحرا به سمت عمارت رفته بودو منتظر ما نمونده بود 

دستمو بیرون کشیدم از بین انگشتای سیاوش و گفتم

- چته سیاوش... داری اذیتم میکنی

دستمو گرفتو انگشتاشو بین انگشتام قفل کردو گفت

- تو مجبورم میکنی آرام... خودت میخوای ... اما همراهی نمیکنی

با هم راه افتادیمو گفتم

- من میخوام بشناسمت نه ...

- نه چی؟ اینجا خونه ایه که من توش بزرگ شدم آرام... من واقعی همینم... کسی که تو محبت بزرگ نشده. تو یه خونه که هر کسی حسرتشو داره بزرگ شده اما با حسرت زندگی هر کسی... من اینجا شبانه روز عذاب کشیدم

از مردی که بیمار بودو مثل یه بیمار روانی سعی داشت مارو بزرگ کنه....

دلم میخواست دستمو از دست سیاوش بیرون بکشمه داد بزنم بسه

اینا همش یه فیلمه ترسناکو مسخره است

یه دروغ و بازیه 

اما نبود ... واقعیت بود

چشم های غمگین سیاوش داد میزد واقعیته 

به جلوی در عمارت رسیدیم

برق داخلو سحرا روشن کرده بود

سیاوش نفسشو بیرون دادو گفت 

- دوستت دارم... بیشتر از باور خودم ... اما ...

آروم درو باز کردو گفت 

- بهتره خودخواه نباشم ...

وارد شدو منو پشت سر خودش وارد کرد ...

Report Page