233

233


با چشمای اشکی بهش نگاه کردم 

من باهمه ی اشتباهاتش بازم عاشقش بودم حتی به نبودش نمیتونستم فکر کنم


+....من...

_...توچی ؟

+...من فقط نمیخوام جز من هیچکسی باتو حاطره داشته باشه میخوام فقط بامن باشی برای من باشی روحت جسمت ذهنت 


خودشو جلو کشید منوکشیدتوبغلش

زیر گوشم زمزمه کرد

_....من میمیرم برات ...بهت قول شرف میدم از ثانیه ای که ادمدی توزندگیم حتی توذهنمم به کس دیگه ای فکر نکردم


اشکامو پاک کردم و گفتم

+...کی بریم برا آزمایش ؟

_...فردا صبح بریم؟ 

+...باشه


چندثانیه گذشت و گفت

_....آشتی کردی دیگه؟اره؟

تابی به گردنم دادم و گفتم

+...نخیر 


دوتا ضربه به رون پام زدو گفت

_....نازتم خریدارم 


نفسمو بیرون دادم و گفتم

+....اره آشتیم ولی اینطوری نمیشه امیر هی هردفعه یه ورق جدید رو میکنی از خودت شوکه میشم 


_...دست منه مگه این گذشته درخشانم؟مهم اینه اللن جز چشمای تو جز نفسای تو جز وجودت هیچیو هیجکسو قبول ندارم بی انصاف من کل شبونتونستم بخوابم 


+...مگه من قرص خوابم اخه؟ 

_...ارامش تواز قرص خوابم برای من بیشتره


+...آرامشم یا چیز دیگه؟

_...خب اونم جزوی از توهست دیگه انرژی ادمو میگیره بیهوش میشم 


یه نگاه ذوب کننده بهم انداختو گفت


_....بده مگه؟راحت میخوابی ؟یه خواب آروم خالی از هر فکری ...بریم خونه مهسا شام بخوریم شیطون نگام کرد بعدم بالحن کشیده ای گفت آروووووم بخوابیم  

..........

Report Page