232
#عشق_سخت
#۲۳۲
بهرام صاف نشست و گفت
- میخواستم ببرمت قبل هتل تو شهر دور بزنیم
نیم نگاهی بهم انداخت و گفت
- اما فکر کنم ترجیح تو هم این باشه زودتر بریم هتل
اولدسر تکون دادم
اما بعد یاد حرف بهرام افتادم و گفتم
- خب .... دیبای همیشگی میگه آره بریم هتل ... اما دیبای نهفته درونم نه !
یه تای ابرو بهرام بالا پرید و گفت
- منظورت چیه از نه ؟
کمی سرمو بلند کردم
به اطراف نگاه کردم و گفتم
- هممم... اینجا سرویس بهداشتی نداره
بهرام چشم هاشو ریز کرد
نشکوک نگاهم کردو گفت
- دیبا حرفی نزن که پاش نمونی
ریز خندیدم و گفتم
- شرمنده. من ویوونه تر از تصورتم
بهرام فقط نگاهم کرد
انگار داشت بر آورد میکرد ببینه چقدر حقیقتو میگم
بلاخره هومی گفت
آروم بلند شد و گفت
- سمت چپ ... سه دقیقه دبگه تو هم بیا ...
دستشو گرفتمو گفتم
- من میرم . سه دقیقه تو با کیفم بیا . مثلا برام نوار بهداشتی آوردی
بهرام لبخند شیطونی زد و گفت
- مخت تو این چیزا خوب کار میکنه ها
چشمکی بهش زدم و از جلوش رد شدم و رفتم سمت سرویس
خب خب
دیبای دیوانه وارد میشود
همون دختری که تو انباری خونشون با مشاورش سکس کرد
اینبار میخواد رکورد بزنه
تو سرویس هوا پیما !
با شوهرش !
سکس کنه!
هر کس بشنوه فکر میکنه من عقلمو از دست دادم
درست هم فکر میکنه
چون واقعا دیگه زده بودم به سیم آخر .
من اینجام
این وسط
وسط زندگی که بخوام نخوام باید ادامه اش بدم
پس بزار جوری که بخش مخفی وجودم میخواد ادامه بدم .
از پرده جدا کننده راهرو رد شدم
وارد سرویس شدم
اما در رو قفل نکردم...
#تخفیف👇🚫
سلام دوستان . امروز هزینه عضویت تو کانال خصوصی تخفیف خورده به جای ۲۵ هزار تومن شده ۲۰ تومن . اونجا
۱۲۴ پارت دیگه آماده است و الان پارت ۳۵۶ هستیم.
برای عضویت تو کانال خصوصی و خوندن پارت های بیشتر و جلوتر به نگار پیام بدین و بگید تخفیف امروز رو دارید.