232

232


سلام عزیزای من صبحتون بخیر.نظرای همتونو خوندم خیلیا گفته بودن گذشته براشون مهم نیست میگذرت خیلیا گفته بودن که امیر از اول باید حقیقت رو برای مهسا میگفت و خیلیام مهسا رو محکوم کرده بودن که ازاول این رابطه کارش اشتیاه بوده...

اگه دوست داشته باشید قسمتی از نظرها رو تا شب تویه فایل تلگراف توی کانال بذارم که بقیه هم بتونن بخونن👌🏻

............................................

هرچقدر مظلدمیت تووجودم داشتم توچشام ریختم و به امیر نگاه کردم نکنه فکر کنه باآرش قرار دارم!!!

کنارم وایساد دستمو گرفت و به آرش نگاه کرد


_...دفعه قبل فکر میکنم کامل بهت فهموندم که مزاحم نامزدم نشی 


آرش پوزخندی زدوگفت

+...نترس من به دست خورده ی کسی کاری ندارم 


فشار دست امیر روی دستم بیشتر شد

_...چه غلطی کردی الان؟ 

+...ببین نمیخواد رگ غیرتت برا من باد کنه رو کرد به منو گفت یچیزی پیش من داشتی توماشینم بود گفتم بهت بدم 


یه کیف کوچیک دستی از پشت ماشینش برداشت بهم داد و بددن حرف سوار ماشینش شد 


کیفی بود که شب مهمونی جا گذاشته بودم 


امیر بازومو دنبال خودش کشید بی حرف سوار ماشین شدم و درو بستم 

ماشین روشن کردو گفت


_....میدونی چیه؟! حتی اگه نخوای حتی اگه بگی عقب بنداز اول و اخر زد به سینش و گفت مال منی میفهمی ؟اخرهمین هفته عقدمونه فهمیدی ؟ نمیخوام دیگه کسایی مثه این بچه حرف الکی بزنن آخرم یروز اینو من میکشم راحت میشم 


تهه دلم از این حس مالکیتش غنج رفت 

حسود...


+....توکه انقدردختر توزندگیت بوده پس منم باید برم همشونو بکشم ؟؟ بشم قاتل سریالی ؟


نگاهه سرخشو بهم دوخت و گفت

_...تاحالا را کدومشون روبرو شدی ؟با کدومشون درگیر شدی ؟

حرف حق جواب نداشت 


_....همین یکی مخمو خورده رو نرومه مرتیکه...


+....اگه یروز همونام بخان بیان زندگیمونو خراب کنن چی ؟؟


ماشینو سریع کشید کنار و با صدای بلندی گفت


_....قبل از مرگ شیون میکنی ؟هنوط که نیومدن لعنتی چرا برای اتفاقی که نیفتاده داری هردومونو عذاب میدی 


زد رو فرمونو گفت

_...بس کن دیگع مهسا داری زن من میشی بس کن ببند این پرونده گذشته منو خودت خواستی بهت بگم حالا داری برای صداقتم منو مجازات میکنی ؟میخوای برم از زندگیت؟ بخاطر اشتباهات گذشتم میخوای منو اززندگیت حذف کنی ؟


با چشمای اشکی بهش نگاه کردم 

من باهمه ی اشتباهاتش بازم عاشقش بودم حتی به نبودش نمیتونستم فکر کنم

Report Page