230

230


اشکامو پس زدم کسی که اشتباه کرده بود امیر بود اون باید توبیخ میشد نه من 


+....عقب بنداز عقدمونو


لبمو گاز‌گرفتم انقد یهویی گفته بودم هنوز توشوک بودم 

جرعت نگاه کردن به امیرنداشتم 


اصلل نمیخواستم بگم انقدر عصبی بودم نفهمیدم چیشد 


باچشمای عصبانی بهم نگاه کرد 

_...میفهمی چی مبگی؟ اینکارا چیه ؟ این حرفا چیع؟حالا من یه غلطی تو گذشتم کردم چرا داری الان سوال جوابم میکنی ؟بس کن دیگع این کنجکاوی توگذشته منو بس کن


+...میتوین خودت همه چیو بهم بگی که انقدر یهویی با همه چی مواجه نشم 


سرشو با تاسف تکون دادو گفت

_...بگم که این عکس العملا رو نشون بدی ؟فهمیدن تو چیو عوض میکنه؟گذشته رو عوض میکنه یا پاک میکنه؟


+...ولی من حقمع بدونم

_...آره حقته ولی وقتی که بتونی منطقی کنار بیای باهاش که این مسخره بازیا رو در نیاری 


+....منو برسون خوابگاه


بی حرف راه افتاد کل مسیر هردو ساکت بودیم انقدرعصبانی بودم که اگه لب باز میکردم مطمعن بودم راه برگشت برای خودم نمیذاشتم 


دستگیره درو بین دستام فشردم و گفتم

+...خدافظ


بازومو عقب کشیدوگفت

_...یکم بیشترفکر کن اگه بخوای عقدو عقب میندازم ولی بازم فکر کن

Report Page