230

230


سلام خوشگلای من عیدتون مبارک امیدوارم سالی پراز عشق پراز شادی و سلامتی و آرامش داشته باشید 💗💓

از اتاق اومدم بیرون 

منوبهار چندتا نقطه مشترک باهم داشتیم 

میتونستیم باهم کنار بیایم 

شاید اونقدری که میخامش منو نخواد شاید فقط از سر نیاز باهام باشه 

ولی مطمعنم یروزی همونقدری که دوسش دارم دوستم خواهد داشت 

ولی اشکان هیچوقت همچین شانسی نداره 

"...صبور باش ..."

خودمم خسته شده بودم از این حرف 

داستان اززبان بهار

لباسامو عوض کردم و به اجبار مامان یه شومیز جین و شلوار پوشیدم 

آرایش نکردم و تواتاق نشستم 

زنگ زدم به حامد جواب نداد 

چنددقیقه بعد خودش زنگ زد 

+ـ..دارن میان

-...میدونم سخته ولی قوی باش بالاخره یجا مجبور میشع عقب بکشه 

صدای زنگ اومد 

گوشیو قطع کردم 

رفتم پایین و تواشپزخونه نشستم 

اومدن داخل چهارنفر بودن 

یه سلام کوتاه کردم و برگشتم داخل اشپزخونه 

حالا که خودت عقب نمیکشی کاری میکنم که مجبور شی عقب بکشی

بیش از ۴۵پارت جلو تر تو کانال خصوصی آماده هست.‌ برای عضویت تو کانال خصوصی و خوندن پارت های بیشتر و جلوتر به خودم پیام بدین.


https://t.me/SJo_sara


Report Page