23

23


+....آره نمیبینی جلو در صف بستن من که یک ساله ت این خوابگاه پوسیدم انقدر هیچکس پشت این در منتظرم نبود


_....حالاکه فعلا بعدیه سال شانس بهت رو کرده دوتا دوتا عاشقت میشن 


+....نگار بس کن مگه عاشقی به این حرفا و کاراست اخه 


بلندشدم و وارد حیاط شدم تادیگه بحثو ادامه ندیم


گوشیمو برداشتم تابه امیر زنگ بزنم این اوضاع مسخره رو برام توضیح بده

اما قبل از وصل شدن تماس پشیمون شدم زنگ میزدم چی میگفتم چرا حالمو پرسیدی؟!


نهایتا میگه که خب نمیپرسم این که چیز بدی نیست

یابگم چرا زنگ زدی از پویا حالموپرسیدی که دراین صورت هم براش سو تفاهم پیش میاد که من دوس دارم باهاش در ارتباط باشم


یازنگ بزنم بگم چراکاری کردی که بقیه فکر کنن عاشق منی؟!!

پوزخندی زدم اره عاشق منه!توخواب 


پسره ی بداخلاق اخمو !تودلم موند یبار که نگاهش میکنم لبخند رولباش باشه 


بادسردی اومدو مجبور شدم برگردم داخل بدون اینکه به نتیجه ای برسم


قرصامو خوردم و روی تخت دراز کشیدم چشمام داشت کم کم گرم میشد که صدای گوشیم بلندشد 


سریع بلندشدم و جواب دادم 

+....الو

_...الو مهسا خودتی؟

+...بله شما؟.

_...میلادم

یه چندثانیه سکوت کردم و بعد گفتم

+...اهاخوبی؟

_...من خوبم توحالت چطوره؟شنیدم حالت خوب نبوده به خودم میگفتی بیام ببرمت دکتر 

+...ممنوت دیگه با بجها رفتم فرقی نمیکنه 

_...اگه بهتری و مشکلی نیست میخوام عصر ببینمت


+...دبیلشو میشه بدونم؟

_...میخوام در مورد خودمون صحبت کنم 

+...خیله خب ساعت شش بیا سرکوچه


_...باشه میبینمت

گوشیو کنار گذاشتم به حرفایی فکر کردم که عصر باید به میلاد میزدم

اینم پارت سوپرایز شبانه 😘شبتون آروم

Report Page