228

228


همه ی انرژیم تحلیل رفته بود 

باید برمیگشتم خونه 

لباسامونو پوشیدیم 

صورتمو بوسید و سوار ماشین شدیم 

سرکوچه پیاده شدم و به محض رسیدن به خونه فقط خوابیدم 

یه خواب آروم 

عمیق 

و طولانی 

باتکونای دستی چشمامو باز کردم 

مامان نگام کردو گفت 

-...ساعت ۹شب هست هیچی نخوردی ضعف میکنی 

+...باشه مامان برو الان میام 

حس اینکه دوش بگیرم نبود 

یه مشت آب زدم به صورتم و رفتم پایین 

بابا جلوی تلوزیون نشسته بود 

آروم سلام کردم و پشت میز نشستم 

بابا نیم نگاهی بهم انداخت و گفت

-...فردا اشکان همراه خانوادش میاد 

هنوز قاشق اول غذارو نخورده گذاشتم زمین 


بابا انگار حرفامو نمیشنید 

اشکان از اون بدتر یه احمق واقعی بود 

-...جواب من تغییری نمیکنه بابا ده بار دیگم بیان همینه 

+...اگه بجای اشکان اون پسره حامد بود قبول میکردی نه؟ 

-...آره بابا چون کسی که مناسب من هست حامده 

+...از کی تاحالا سر خود شدی ؟ 

-...تصمیم گرفتن برای آینده و ازدواجم شده سرخود بودن؟ 

+...هرکسی که من مناسب بدونم بااون ازدواج میکنی 

-...ترجیح میدم تاآخرعمرم ازدواج نکنم تااینکه بخوام زوری زن کسی بشم 

خورده و نخورده بلند شدم و رفتم بالا 

چقدر دلم میخواست زودتر خلاص شم 

حامد درست میگفت 

من بیشترازاون احتیاج داشتم به این ازدواج 

هرچقدرم سخت باشه سر حرفم میمونم 

تهش بابا مجبوره راضی شه 

صدای قدم های بلندی به اتاقم نزدیک شد 

در با ضرب باز شدو بابا گفت

-...جنازتم نشون اون پسره حامد نمیدم اینو توگوشت فرو کن 

درو محکم بهم زدو رفت بیرون 

زده بودم به سیم آخر گوشیمو برداشتم و برای حامد نوشتم

-...تحملم دیگه تموم شدع میخوام از خونه فرار کنم

45پارت جلو تر تو کانال خصوصی آماده هست.‌ برای عضویت تو کانال خصوصی و خوندن پارت های بیشتر و جلوتر به خودم پیام بدین.

https://t.me/SJo_sara

💛❤💚💜💙💗

Report Page