225

225


-...گفت از آرزو خواستم دوباره باهم ازدواج کنیم اونم قبول کرده 

شوکه نگاش کردم و سریع گفتم

+...دروغ میگه من قبول نکردم 

دوباره دود سیگارشو داد بیرون و گفت

-...چرا نگفتی همچین درخواستی ازت کرده؟ من باید از متین بشنوم؟

موهامو زدم پشت گوشم و چرخیدم سمت خیابون و گفتم

+...فقط دلم نمیخواست سرموضوع به این بی ارزشی اعصابتو خورد کنم 

صداش از پشت سرم اومد و گفت

-...من از پنهون کاری بیزارم آرزو حتی اگه چیزی باشه که ناراحتم میکنه

چیزی نداشتم بگم 

قبول دارم که کارم اشتباه بود 

ولی کاری که محمد کرد وجلوهمه اونطوری باهام رفتار کرد خیلی بدتر بود

فقط سر تکون دادم

چند دقیقه هموتجا موندیم سیگارش تموم شد

یکم اروم تر شده بود 

گرمای نفسشو پشت گوشم حس کردم 

از پشت بغلم کرد و گفت

-...کاش زودتراین چند روز بگذره خسته شدم 

زیر لب گفتم هوم

پشت گردنمو بوسید 

محکمتر بغلم کرد و گفت

-...قهری ؟

فقط شونه بالا انداختم 

یقه ی تی شرتمو کنار داد اینبار کتفمو بوسید و گفت

-...از دلت در میارم 

دستشو از زیر تی شرتم رد کرد نرم از شکمم رد شدو قبل ازاینکه دستش بخوره به سینم چرخیدم و گفتم

+...سردم شد من میرم داخل

پاتند کردم و از تراس اومدم بیرون 

محمد هاج و واج مونده بود

دلم نمیومد اذیتش کنم ولی نمیشد همیشه کوتاه بیای!

رفتارش درست نبود و من نشنیدم بابت این موضوع معذرت خواهی کنه 

چند تا چیپس و پفک برداشتم و رفتم توسالن یه فیلم گذاشتم که ببینم 

محمد هم اومد اما حرفی نزد 

رفت تواشپزخونه و گفت

-...بیا شام بخوریم 

چندتا چیپس برداشتم و گفتم

+...‌من نمیخورم 

شام رو تنها خورد ساعت نزدیک ب نیمه شب بود محمد نشسته بود روبروم و هی به ساعت نگاه میکرد 

آخرم طاقت نیاوردو گغت

+..بریم بخوابیم من خیلی خسته ام 

-...تو برو من بعد میام 

زیر لب گفت شب بخیر و رفت تواتاق منم همونجا روی کاناپه خوابیدم و نرفتم تواتاق 

ولی تا دم دمای صبح نتونستم بخوابم 

آخرم نتونستم دووم بیارم

اروم و پاورچین رفتم تواتاق و خوابیدم سرجام 

همین که دراز کشیدم دستای گرم محمد دورم حلقه شدو گفت

-...بالاخره اومدی

Report Page