225

225


#رئیس_پردردسر 

#۲۲۵

چیزی سرد شبیه چاقو رو گردنم کشیدو گفت‌

- من دوست دارم رگتو بزنم 

با این حرف سرمای اون چیز رو گردنم کشید

پوست تنم سوخت 

دلم پیچید 

گرمای خون رو گردنم حس کردم

اون...

اون واقعه رگم رو زد؟

رزالین خندید 

خم شد

تو گوشم گفت

- اینبار یه خراش ساده دادم... اما معلوم نیست دفعه بعد چکار کنم 

با این حرف باز خندید

رفت کنج انبار

رو یه تشک خوشخواب قریمی دراز کشید و چاقو تو هوا برام تکون داد

از گرمای خون رو گردنم 

و ضعف 

حالم بد شده بود 

بی اراده چشم هام بسته شد و از حال رفتم


داستان از زبان متئو :

چطور ممکنه !

رزالین باید تو این خونه باشه

اما تو هیچ سوراخی نبود

همه بسیج شدن

همه جارو گشتیم

پدر مارگارت شاکی بود

من حالم از اون بدتر بود 

همه تو نشیمن جمع بودیم

میگوئل اومد سمتم و گفت

- ما زنگ میزنیم به پلیس اینجوری نمیشه 

سریع گفتم

- نه 

پدرش اومد جلو و گفت 

- چرا همش میگید نه! اگر بلایی سر دخترم بیاره چی؟

خواستم جواب بدم

اما قبل من مادرم گفت

- اگه تا الان بلایی سرش نیاورده باشه... با اومدن پلیس حتما میاره

همه اقوام تائید کردن

عصبی سر تکون دادم و گفتم

- باید خودمون پیداش کنیم. اون تو همین خونه است 

راف گفت 

- جایی مونده نگشته باشیم

مامان جواب داد

- نه ... 

تقریبا داد زدم

- همه جا رو دوباره بگردیم.

خواستم برم سمت در که مادر مارگارت گفت

- من زنگ میزنم به پلیس


🔞🔞🔞🔞 هات 🔞🔞🔞🔞

تو ذهنم مرور میشد 

لمس دستاش وقتی منو تو بستر گل های آدونیس خوابوند

#داغی لب هاش 

وقتی رو لب هام نشست و ...

#لباس هامون ...

چشم هامو به هم فشار دادم

بعدش...

بعدش چی شد ...

فکر کن ...

به جای مغزم اینبار #بین #پام بود که تیر میکشید و قلبم که تند تر میزد

عصبی زمزمه کردم

- آخه تو با من چکار کردی ؟

چشم هامو باز کردم و با دیدنش رو به روم ناخداگاه هین گفتم

کنج لبش آروم بالا رفت

دستش رو نرم رو #نوک #سینه های #تحریک شده ام کشید

هم زمان سرش نرم خم شد به سمت من 

تو گوشم با لحنی پر از #حرارت و #شهوت لب زد

- بزار بهت بگم چکار کردم

با این حرف دستشو ندم برد #داخل #کمر لباسم و ...


پارت واقعی از رمان #کوازار 

قسمت اول با سرچ هشتک #شروع پیدا کنید

https://t.me/joinchat/lV42VK3GGYc3ZDg8

Report Page