224

224


بالاخره نوشت:

- راست میگی. باید اول با به وکیل صحبت کنم. اما میتونم روی کمکت حساب کنم؟ 

ترسیده بودم ازین شرایط

اما نمیتونستم تنهاش بذارم

برای همین کفتم:

- آره حتما

کلی تشکر کرد و بعد خداحافظی‌ کردیم

گوشی رو گذاشتم کنار 

آرش هنوز نه زنگ زده بود نه پی ام داده بود

تصمیم گرفتم به بهانه همین دوستم بهش زنگ بزنم و براش تعریف کنم

زنگ زدم جواب نداد و مسیج داد: 

- چند دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم

همینجوری نشستم که زنگ بزنه

فکر میکردم منظورش از چند دقیقه ۲-۳ دقیقه س، اما انقدر طول کشید که مامان صدام زد 

رفتم پیشش

بهم چند مدل عکس لباس نشون داد و پرسید واسه خوستگاریم کدوم رو دوست دارم

تحت فشار بدی بودم

از یه طرف نمیدونستم آرش داره چیکار میکنه و از سمتی هم عملا داشتم برای ازدواج باهاش آماده میشدم!

عکسارو با مامان نگاه کردیم و هیچکدوم به دلم ننشست

بالاخره با ایده تعییر دادن یکیشون، انتخابش کردم و قرار شد مامان پارچه‌ش رو بخره و بدیم خیاط تا بدوزه

برگشتم توی اتاقم و گوشیم رو چک کردم

نه زنگی نه پیامی..


Report Page