222
#چشمان
#۲۲۲
لبخند محوی زدم و گفتم
- آره،اگه قول بدی از این حرف ها دیگه نزنی!
اونم لبخند زد و گفت
- قول
لبخندم پر رنگ تر شد
بلند شدم
بهزاد رکس رو برد پایین
منم رفتم تو اتاق
لباس های بیرون تنم بود
خسته بودم
روحی و جسمی و روانی…
همه لباس هام رو بیرون آوردم
برق رو خاموش کردم
با لباس زیر رفتم زیر پتو
دلم سکس نمیخواست
اما دلم یه بغل بدون لباس میخواست…
بهزاد هم اومد
نگاهی به لباس های من روی زمین انداخت
اما چیزی نگفت
اونم لباس هاش رو بیرون اورد
فقط با شورت
اومد زیر پتو
رفتم تو بغلش
دست و پاش رو دورم قفل کرد
بدنمو نوازش کرد
موهامو بوسید و گفت
- ببخشید ناراحتت کردم
زیر لب زمزمه کردم
- هیسسس
تو گلو خندید
نفس عمیق کشید و گفت
- شب بخیر
لب زدم
- شب بخیر
چشم هام رو بستم
دیگه به هیچی فکر نکردم
نه به زمینی که معلوم نبود چی شده
نه همایون
نه شهاب
نه رویا…
با صدای زنگ گوشی بهزاد،بیدار شدیم
هنوز تو همون حالی بودیم که خوابیدیم
بهزاد نشست رو تخت
من بیشتر زیر پتو فرو رفتم
بهزاد گوشی رو جواب داد و گفت
- بله؟ امروزه؟ بله میام.ممنون .
با این حرف قطع کرد
دوباره دراز کشید و پرسیدم
- چی شده؟
+دادگاه من و رویاست !
تمام اون گرما و آرامشم پرید
نگران برگشتم سمتش
لب زدم
- الان چی میشه!؟
بهزاد باز نوک بینیم رو بوسید و گفت
- هیچی،برم ببینم چی میشه.تو چرا استرس گرفتی؟!
شرمنده شدم
خواستم چیزی بگم،که بهزاد لبمو بوسید
بدنش رو بدنم بود
میتونستم گرمای تنشو حس کنم
و تحریک شدن بدنش رو
دستم رو کمر و پشتش حرکت کرد
بهزاد لبم رو گاز گرفت
منتظر بیشتر بودم
اما خودش رو عقب کشید و گفت
- باید الان برم،وگرنه نمیرسم.
با این حرف،از رو تخت بلند شد
پتو داد رو من و گفت
- بیرون نیا وگرنه نظرم عوض میشه!
خندیدم
اما تکون نخوردم
بهزاد رفت سمت لباس هاش و گفت
- چشمان...این شهاب هم به زودی یا خودش میاد یا خبرش!در قفل میکنم دزد گیر روشن میکنم.
مردد گفتم
- مگه اثر داره؟دیشب که با وجود دزد گیر اومدن تو !
بهزاد یهو انگار ذهنش برگشت عقب
سر تکون داد و گفت
- آره.. بپوش با هم بریم!
#فایل_کامل رمان #چشمان موجوده. قیمت فایل ۳۰ هزار تومنه اما شما با تخفیف به مبلغ ۲۵ هزارتومن میتونید خریداری کنید. فایل کامل شامل ۳۵۰ پارت میشه که بیش از ۲۰۰۰ صفحه است. برای خرید به ادمین پیام بدید👇👇👇