222
یه ربعی طول کشیدکه حامدبیاد سوار ماشین شدم کلافه درو بستم
داستان اومدن دیشب اشکان و بعدم صحبتای دایی و بابا رو خلاصه براش تعریف کردم
چند دقیقه توسکوت گذشت و بلافاصلع گفت
-...این خیلی به ضرر من هست کارو سخت تر میکنه ولی مشکلی نیست من از پسش بر میام
.
+...دفعه بعد که خواستی با بابام صحبت کنی بیا خونه که منم باشم و بتونم حرف بزنم
-...باشه بچه نگران نباش
آهی کشیدم
مگه میشد نگران نبود
هرروز یه چالش جدید سرراهمون پیدا میشد
دست حامد روی رون پام نشست و مشغول نوازش شد
اینکارش آرومم میکرد نفسام منظم شدن و چشمام خمار
داشت خوابم میبرد و از یطرف حرکت دست حامد از رونم رفته بود بالاتر و نمیذاشت خوابم ببره
دستش روی دکمه شلوارم نشست و بازش کرد
-...پاهاتو باز کن
دستشو وارد شرتم کرد
انگشتشو واردم کردو گفت
-...دلم مبخواد هربار که سوار ماشین میشم کنارم باشی دستم بین پاهات باشه برام ناله کنی وبه محض رسیدن به خونه بکنمت
حرفاش خیسی بین پامو بیشتر میکرد
-...الان حسابی خوردنی شده
سلام دوستان. اگر دوست دارید پارت های بیشتر و جلو تر رو بخونید به خودم پیام بدید و عضو کانال خصوصی رمانم بشید 👇👇
تو اون کانال روزی دو پارت و پارتا از اینجا جلو تر هست . و پستی جز پارت رمان تو اون کانال گذاشته نمیشه🙂 هزینه عضویت 17هزار تومن هست در آخر هم فایل کامل رو میدم خدمتتون. سوال دیگه ای دارید هم جواب میدم
💛❤💚💜💙💗