221

221


صحنه های این قسمت مناسب همه نیست. در صورتی که تمایل به خوندن چنین بخشی را ندارید و یا برای خود مناسب نمیدانید لطفا مطالعه نکنید.

بدنم سر شده بود 

سیاوش تکون نمیخورد 

اما صدای نفس هاش و گرمای اونو کنار گوشم حس میکردم

درد تو تنم نبض میزد 

سیاوش لاله گوشمو روسیدو گفت

- تموم شد... دیگه درد نداره

با این حرف خودشو کمی بیرون کشید

اما هنوز درد داشتمو آخ بلندی گفتم 

دوباره ساکن شد 

نفسشو با شدت تو گردنم خالی کرد

زیر لب گفتم 

- میسوزه ...

- الان خوب میشه 

با این حرف حرکاتشو شروع کرد 

ناله هام بلند شدو ناخونامو تو پوست تنش فرو کردم

اما انگار درد تمومی نداشت 

دستمو گذاشتم رو سینه اش تا کنارش بدم 

اما مقاومت کرد و ادامه داد

مشت زدم به بازوشو با ناله گفتم

- بسه سیاوش... نمیتونم

اما منو تو بغلش قفل کردو سرعت ضرباتشو بیشتر کرد

کم کم درد رفت و لذت جاش موند 

هرچند سوزش کمی باقی مونده بود 

اما انقدر تو لذت غرق شده بودم که هیچی نمیفهمیدم 

چند بار به اوج رفتمو هر بار انگار از دفعه قبل شدید تر میشد

وقتی سیاوش خودشو بیرون کشیدو رو بدنم خودشو خالی کرد حتی توان باز کردن چشم هامو نداشتم

سیاوش هم انگار نا نداشت

چون بلافاصله کنارم دراز کشیدو جز صدای نفس های سنگینش چیزی نمیشنیدم

از خستگی تو همون حال بدون حتی تکون دادن یه انگشتم خوابم برد

با حرکت دستمال کاغذی رو سنه و شکمم بیدار شدم

سیاوش روی تنمو تمیز کرد 

بین پامو هم همینطور 

دراز کشیدو منو چرخوند تو بغلش

پشتم مماس تنش بودو دستشو رو شکمم و زیر دلم میکشید

ت گوشم گفت

- حالا بخواب تا بدنت جون بگیره 

اصلا لازم نبود اون دستور رده بخواب

مت خوابم برده بود و هیجی نفهمیدم

بو فشار مثانه ام بیدار شدم 

درد عجیبی هم زیر دلم داشتم 

نشستم رو تخت که دست سیاوش دور کمرم حلقه شد و گفت

- چی شده؟

- برم دستشوئی

اینو گفتمو سریع لخت رفتم تو سرویس اتاقش

رو توالت فرنگی که نشستم تازه اصل درد پیدا شد 

بین پام انگار یه زخم باز بود انقدر میسوخت 

با هر زحمتی بود خودمو شستمو تنیز کردم 

تو آینه به خودم نگاه کردم

با وجود دردم صورتم میدرخشید

انگار از بهترین خواب عمرم بیدار شده باشم

لبمو تر کردمو موهامو ریختم رو سینه هامو از سرویس رفتم بیرون

هوا نیمه روشن بود و اتاقو هم روشن کرده بود

سیاوش رو تخت نشسته رودو تکیه اش با تاج تخت بود

سرش تو گوشی بود

با ورودم سرسو بلند کردو نگاهم کرد

لبخند محوی رو لبش نشستو گفت 

- بیا ببینمت ...

رفتم رو تختو تو بغلش که دستشو رو تنم کشیدو گفت

- درد داری؟

- میسوزه بیستر 

- ئه ... نباید اینجوری باشه قاعدتا... بزار ببینم 

سریع خودمو جمع کردمو گفتم

- نمیخواد. خوبم

اما پتو از روم کنار دادو چرخید 

لامپو روشن کرد

پاهامو کشید تا کامل دراز بکشمو از هم بازشون کرد

از لمس دستش لبمو گاز گرفتم که گفت

- پرده ات چیزیش نمونده ... جای نگرانی نیست. دفعه بعد اصلا درد نداری

بد این حرف خم شدو بین پامو بوسید

فکر کردم طرشو برمیداره اما داغی نرونشو حس کردم

دست بردم تو موهاشو گفتم

- نکن سیاوش

اما بدون توجه به من ادامه دادو گفت

- میخوام خوبت کنم ...

Report Page