221

221


+...اگه ردبطمون جدی نبود...حامله میشدم چیکاد میکردی ؟

لبمو بوسیدو گفت

+...رابطمونو جدی میکردم 


اون شب تاصبح فقط توبغلش خوابیدم یه خواب اروم 


صبح بیدارشدیم و رفتیم مطب دکتر خلوت بود و خیلی زود نوبتمون شد 


امیدی نداشتم که اینجاهم کارمون راه بیفته اما برعکس تصورم امپولا رو بهش زد و گفت به اقای مهندس بگید اگه بخاطر ایشون نبود هیچوقت همچین کاری نمیکردم 


تشکر کردیم و بیرون اومدیم اما ذهنم مشغول شده بود از کجا همو میشناختن 


نکنه قبلا هم اومده بودن پیشش؟

کلاسامو کلا فراموش کرده بودم مهمم نبود اول ترم بود و جای غیبت داشتم 


یزدان هرچیز مقوی که به ذهنش میرسید برای غزل میخرید


کنار غزل نشستم و گفتم

+....حالا که تموم شد و خلاص شدی ولی به یزدان فکر کن خیلی دوستت داره 


_....من لیاقتشو ندارم 

+...غزل تواشتباه کردی مطمعن باش یزدان هم اشتباهاتی داشته توزندگیش پس همه گذشته رو بیخیال شبن و باهم خوش باشین 


_...مرسی بخاطر این مدت کاش یروز بتونم این خوبیتونو جبران کنم


غزل خونریزیش شروع شده بود وفردا باید برمیگشت خونشون مامانش پندبار زنگ زده بود و تاکبد کرده بود فردا حتما خونه باشه 


سرمو به شونه ی امیر تکیه دادم و پتورو پیچیدم دورم


+....اون دکتره که رفتیم تورو از کجا میشناخت؟

Report Page