سهمم را می‌پردازم، حقم را مطالبه می‌کنم

سهمم را می‌پردازم، حقم را مطالبه می‌کنم

آتوسا افشین‌نوید


چند وقت پیش مسئله امکان لغو بخشنامه معافیت مالی هنرمندان و موسسات فرهنگی، انتشاراتی و مطبوعاتی کم و بیش در فضای مجازی مطرح شد. به عنوان یک نویسنده معتقدم هنرمندان و بنگاه‌های اقتصادی بهره‌ور از کار هنرمندان ملزم به پرداخت مالیات هستند. از دید من معافیت مالیاتی در مورد هنرمندان فقط در دو صورت معنا دارد؛ اول تولیدات هنری و فرهنگی کالا محسوب نشوند، در چرخه اقتصادی قرار نگیرند و سودآوری مالی نداشته باشند. چنین وضعیتی در حال حاضر برای هیچکدام از تولیدات فرهنگی و هنری صادق نیست. دوم هنرمند نتواند نقش اجتماعی داشته باشد و جزو دسته طفیلیی باشد که جامعه مجبور به تحملش است. از دید من نویسندگان ادبیات داستانی در چند سطح، مسئولیت اجتماعی دارند. در سطح کف نویسندگان اثر ادبی مسئولیت سرگرم کردن عموم مردم را به عهده دارند. ادبیات عامه‌پسند ابزاری‌ست برای سرگرمی، پر کردن زمان‌های خالی، ایجاد حس خوشایند و آرامش‌بخشی از طریق غرق کردن مخاطب در دنیایی خیالی. در سطح دوم نویسندگان ادبی مسئولیت تبیین ساز و کار جهان انسانی را به عهده دارند. نویسندگان ادبی دسته‌ای از فیلسوفان هستند که در حوزه «فلسفه زندگی» فکر می‌کنند و سعی می‌کنند با دیدی کلان و در قالب قصه به آدمها بگویند شیوه زندگی آنها بر بستر چه نوع نگاهی به جهان هستی و چه باور‌هایی انتخاب می‌شود، چگونه پیش می‌رود و چه تبعاتی دارد. در سطح سوم نویسندگان مسئولیت دارند وجدان جامعه باشند. جامعه را رصد کنند و با دیدی انتقادی از کاستی‌ها، سقوط‌ها و انحراف‌ها بگویند و مسئله‌های انسانی دوره خودشان را در قالب داستان طرح کنند تا زمینه‌ای برای فکر کردن به مسائل برای مردم و متخصصان حل معضلات اجتماعی-فرهنگی-سیاسی- اقتصادی فراهم آورند. در سطح چهارم نویسندگان ادبی مسئولیت دارند چشم‌اندازهای جامعه انسانی را بسازند. نویسندگان ادبی سازندگان رویایی هستند که یک جامعه می‌تواند به سویش حرکت کند. جامعه‌ای که تصوری از ایده‌الی در چشم‌انداز خودش ندارد نمی‌تواند به عنوان یک اجتماع اهداف جمعی برای خودش تعریف کند. این چهار سطح را تعریف کردم تا بگویم نویسندگان نقش تزیینی در جامعه ندارند که آنها را در گوشه‌ای بگذاریم و از وظایفشان، و در نتیجه از حقوقشان محروم کنیم. 

به عنوان نویسنده در مقابل ایفای نقش اجتماعی‌ام درآمدی کسب می‌کنم و به عنوان یک شهروند وظیفه دارم در مقابل درآمدم سهم مالیاتی‌ام را بپردازم. در مقابل انتظار دارم و حق خودم می‌دانم نهادهای مسئول عواملی که مانع درآمدزایی من می‌شوند را برطرف کنند. کدام عوامل؟ عواملی که علتش مخدوش بودن قانون یا عدم اجرای درست آن یا عدم نظارت بر تخلفات است.  

در حال حاضر در تجربه ده سال نویسندگی‌ام با دو مانع اصلی برخورد کرده‌ام و برطرف شدن این موانع را مطالبه می‌کنم. 

اول: نویسنده حق دارد بداند آثارش با چه تیراژی فروش می‌رود و متناسب با آن تیراژ سهم خودش را دریافت کند. 

درآمد نویسنده درصدی از قیمت پشت جلد کتاب ( معمولا حدود ۸ تا ۱۴درصد) ضرب در تیراژ کتاب در هر چاپ است. بنابراین اگر قیمت پشت جلد کتابی چهل هزارتومان نوشته شده و تیراژ کتاب پانصد جلد است. سهم نویسنده از یک نوبت چاپ با متوسط ۱۲ درصد دو میلیون و چهارصدهزار تومان می‌شود. حداقل زمان نوشتن یک کتاب دویست صفحه‌ای یک سال و حداقل زمان انتظار در نشر و ارشاد حدود یک و سال نیم است. پانصد جلد متوسط تیراژ کتاب داستانی تالیفی به روایت ناشران در حال حاضر است. با این حساب درآمد یک نویسنده از چنین کتابی که راحت نوشته شده باشد و سریع به ناشر رسیده باشد و در ارشاد خاک نخورده باشد ماهانه حدود هشتاد هزار تومان است. اما مشکل این عدد خنده‌دار نیست. مشکل اینجاست که نویسنده برای اطلاع از اینکه آیا کتابش برابر تیراژ ذکر شده در قراردادش چاپ می‌شود هیچ راهی ندارد. نویسنده هیچ ابزاری برای رصد تخطی‌های احتمالی ندارد. مثلا اگر ناشر کتاب را در تعداد بیشتری چاپ کند اما به نویسنده اعلام نکند، در تعداد بیشتری چاپ کند و در سیستم انبارش ثبت نکند و از همان چاپخانه یا انبار دیگری روانه بازار کند نویسنده خبردار نمی‌شود. در وضع موجود فرض بر اینست که ناشر اخلاقی عمل می‌کند - والبته هستند ناشرینی که اخلاقی عمل می‌کنند- اما قانون وظیفه دارد احقاق حقوق شهروندانش را به دوش اخلاق عمومی نگذارد و با تعریف درست قانون مسیر سودجویی احتمالی را سد کند. 

دوم: نویسنده حق دارد کتابش را با همان کیفیتی که تولید کرده‌ است به بازار کتاب برساند.

وزارت ارشاد با سیستم سانسور خود کتاب را از کیفیت تولیدی دور می‌کند. کالای تولید شده نویسندگان به دلیل جرح و تعدیل‌ها اغلب با کیفیتی به مراتب پایین‌تر به دست مصرف کننده می‌رسد. اگر وزارت ارشاد محدودیتی بر محتوای کالای تولیدی دارد وظیفه دارد به محدودیت‌هایی که اعمال می‌کند سر و شکل قانونی دهد و قانون را به اطلاع نویسندگان برساند و در نظارت بر اثر هم به حدودی که تعریف کرده وفادار بماند. نویسنده باید بداند حدود و صغوری که قانون نظارت بر محتوای اثر هنری! بر اثرش اعمال می‌کند چیست. علاوه بر این نویسنده حق دارد بداند در صورتی که بخواهد خارج از حدود تعیین شده بنویسد چه جزایی برای او تعریف می‌شود. هر کسی حق دارد تن به قانون ندهد به شرط آنها مسئولیت عواقب عدول از قانون را بپذیرد. نویسنده حق دارد بداند چه محدودیت‌هایی برای او وجود دارد و در صورت عدم تن دادن به محدودیت‌های اعمالی چه مجازاتی را باید تحمل کند. و بعد به واسطه این آگاهی تصمیم بگیرد آیا می خواهد به جرگه نویسندگان بپیوندد یا نه. 

معافیت از مالیات برای من نویسنده چند معنا بیشتر ندارد. اول اینکه نهادهای تصمیم‌گیر به هنرمند به عنوان وزنه اقتصادی نگاه نمی‌کنند، این نگاه یعنی هنرمند طفیلی جامعه است. چیزی تولید نمی‌کند یا کارش آنقدر ارزش ندارد که در تامین هزینه‌های جامعه (از قبل پرداخت مالیات) سهم داشته باشد. البته همواره این مسئله طرح می‌شود که کار هنرمند بی‌قیمت است. اگر بر سر این موضوع به توافقی برسیم، آنوقت باید تمهیداتی اندیشیده شود که هنرمند معاشش تمام و کمال و در سطح کیفی قابل قبول از محل درآمد ملی تامین شود، در عوض محصولش رایگان در اختیار عموم قرار بگیرد. دوم اینکه نهادهای تصمیم‌گیر به هنرمند باجی می‌دهند تا جای دیگر از مطالبه‌ای عقب بنشیند. و سوم نهادهای تصمیم‌گیر زمینه‌ای فراهم می‌کنند تا هنرمند به ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر انواع تخلفات مالی ارگان‌ها یا نهادهای ظاهرا بهره‌بردار از محصولات فرهنگی-هنری تبدیل شود. 

می‌دانم با لغو معافیت مالی بخشی از ناشرین کم درآمد به مشکلاتی برخورد خواهند کرد. می‌دانم بیشتر نویسندگان با لغو این معافیت بازهم مشمول پرداخت مالیات نمی‌شوند. اما مسئله فرد ونهاد خاص نیست. مسئله اینست که اول بدانیم هزینه تامین نیازهای جمعی‌مان را پول بادآورده‌ای مثل نفت نباید تامین کند. دوم راه‌های دور زدن این مشارکت را ببندیم. اگرچه سود بخشی از دایره فرهنگ و هنر پایین است اما در بخش بزرگی هنر یا فرهنگ محتوای یک بنگاه اقتصادی‌ست و ارزشش بیشتر یا کمتر از هیچ کالای تولیدی دیگری نیست. و سوم بدانیم اختیار و مطالبه حق معطوف به داشتن مسئولیت و مشارکت در آن است. به گمانم هر هنرمندی و هر موسسه هنری-فرهنگی-مطبوعاتی-انتشاراتی امروز وظیفه دارد موضعش را نسبت به مسئله پرداخت مالیات روشن کند. علاوه بر این فکر می‌کنم اگر طرفدار هنرمندی هستید یا معتقدید یکی از نهادهای مرتبط با فرهنگ و هنر سالم کار می‌کند حق دارید- حتی جلوتر می‌روم و کمی تندروانه می‌گویم وظیفه دارید- از هنرمند یا موسسه مورد نظرتان بخواهید صراحتا موضعش را نسبت به موضوع مالیات با سندی که بعدها بتوان به عنوان شاهد به آن مراجعه کرد اعلام کند. 

این روزها که نارضایتی عمومی بالاست باید بدانیم مسئولیت این وضعیت ناخوشایند فقط بر عهده یک جمع خاص یا یک گروه خاص نیست. نمی‌توانیم وقت تعیین مقصر داد و بیداد راه بیندازیم و خودمان را در موضع قربانی قرار دهیم و وقت منفعتمان گوشهایمان و دهانمان را ببندیم و حرف نزییم. معتقدم آن اشتباه‌ها و نابخردی‌های بزرگی که ما را به این روز انداخته بر بستر اشتباه‌ها و نابخردی‌هایی رشد کرده که به واسطه کوچک بودن حوزه قدرت و مسئولیت و اختیار فاعلینش کوچک دیده شده. وگرنه رویکرد خطاکننده‌های بزرگ چندان با رویکرد خطاکننده‌های کوچک متفاوت نیست. جامعه فرهنگی-‌هنری وظیفه دارد به اندازه درآمدش سهمی در تامین هزینه‌های عمومی زندگی جمعی‌مان به عهده بگیرد و در عوض حق دارد بابت این پرداخت، امکانات و اختیاراتی مطالبه کند که به بهتر شدن عملکرد جمعی هنرمندان و موسسات فرهنگی-هنری بینجامد. 



Report Page