22

22


قرار شد یکی ازبچهابیاد تامارو بیره دکتر دوتاامپول زدم و یه سروم تقویتی و چندتا قرص بخاطر اثر امپولا و سروم دوباره گیج خواب شدم و خووبیدم

نمیدونستم ساعت چنده و کجاهستم تنم کوفته بود اما گلوم بهتر شده بود 


از تخت اومدم پایین و برای خودم چایی درست کردم یه دوش فوری گرفتم تا یکم بدنم از بی حالی در بیاد 


بچها رفته بودن و کلاس و بقیه هم خواب بودن منم که به کلاسای امروز نرسیدم


ساعت قرصامو چک کردم و گوشیمو روی آلارم گذاشتم زنگ ایفون به صدا دراومد و بچها اومدن داخل


+....سلام خسته نباشین 

_....سلام عزیزم بهتری ؟

+...آره بهترم 

_....چخبر امروز چیکار کردین؟


+....اینارو ول کن ببینم توواین پسره امیر باهم سرو سری دارید؟ 


اخم کردم و گفتم 

_....وانه چطور مگه؟

+....دیشب که مهدی اومدو مارو رسوند دکتر به پویا گفته بوده امیرم پیش پویا بوده میشنوه امروز سر کلاس گوشی پویا زنگ خورد امیر بود حال تورو پرسیدو گفت که اومده کلاس یانه ببین مهساقیافه میلاد دیدنی بود همچین بااخم به پویا نگاه میکرد انگاری که پویا مقصر بوده 



همونطوری هاج و واج به نگار نگاه کردم 

+....من اصلا نمیفهمم دلیل این رفتاراش چیه!اگر میخواد حالمو بپرسه خب به خودم زنک بزنه چرا به بقیه زنگ میزنه تا شایع پراکنی شه ؟وجهه من خراب شه بین بچها


_....مهسا خب بیچاره نگرانت شده بعدم از کجا معلوم شاید خاطر خواهت شده 


+....چی میگی تونگار!این حرفا رو جلو بقیه نزنی ها حالا فک میکنن با دوجلسه دیدن این یارو مخ منو زده 


_....مگه غیرازاینه!دیشب دیدم چطوری داشتی با چشات میخوردیش هرجا هم که میرفتی پشت سرت میومد


+....ببین شاید اون هزار تا فکر توسرش داشته باشه اما من هیچ فکری ندارم اتفاقا من داشتم به پیشنهاد میلاد فکر میکردم 


_....مگه میلاد به تو پیشنهاد داده؟

+....اره 


حس کردم نگار یکم رفت توخودش 

_....ماشالله یکی و دوتا هم خاطر خواه نداریا 


+....آره نمیبینی جلو در صف بستن من که یک ساله ت این خوابگاه پوسیدم انقدر هیچکس پشت این در منتظرم نبود

سلام خوشگلا صبحتون بخیر تاشب یه پارت سوپرایزی دیگه هم میذارم واستون

Report Page