22

22

تبدیل شده به قلم ملودی

چند قطره از خونم روی خون کیت ریختم و منتظر موندم 

هیچ اتفاقی نیفتاد 

دوباره گویی که مری بهم داده بودو به بینیم مالیدم 

اما انگار دیگه اثر نداشت

مری آروم گفت

- بوی خونش برام جذاب هست اما نه انقدر که برای تو هست 

با اخم نیم نگاهی بهش انداختمو گفتم

قدرت بویایی خودتو با من مقایسه نکن

سریع سر تکون دادو گفت

- حواسم نبود رئیس 

رفت پشت میکرسکوپ و صفحه آزمایشو برد زیر میکروسکوپ 

شروع به چک خون من کردو گفت

- هیچ اتفاقی نیفتاد ... ام ... فکر کنم چون تو در حدی قدرتمند هستی که قدرت خون این دختر برات به حساب نمیاد روی تو اثر نذاشت

به حرفش سری تکون دادمو چیزی نگفتم

منطقی به نظر میرسید 

فقط پنج تا ابر خوناشام بودیم و قدرت بقیه یک صد ما هم نمیشد 

دستی تو موهان کشیدمو هوارو از ریه هام خارج کردم.

اما اشتباه بود چون بوی کیت رفت تو ریه هامو حادمو بد تر کرد 

برگشتم سمتشو گفتم

- میبرمش اتاق ریکاوری تا بهوش بیاد. 

مری سریع گفت

- میتونی برش گردونی خونه اش یکم مواد هم بهش تزریق کنی فک کنه توهم زده . فک نکنم لازم باشه اینجا بمونه 

اخم کردمو گفتم.

- من ازت نظر پرسیدم مری؟

چشم چرخوندو گفت

- بوروس امروز خیلی عصبی هستی

عصبانی تر گفتم

- زبون تو هم امروز خیلی افسار گم کرده

با این حرفم ساکت شد که کیت رو تو بغلم گرفتمو از اتاق زدم بیرون

به سمت اتاق ریکاوری رفتم

اما یهو از ذهنم گذشت

اگه بقیه جذب بوی خون کیت بشن چی؟

اونوقت یه فاجعه درست میشد

عصبی برگشتم سمت آزمایشگاه که فکری به ذهنم رسید

میبرمش اتاق خصوصی خودم

جایی که هیچکس بهش نزدیک هم نمیشه...

اینحوری کیت جاش امن بودو ...

از همه مهم تر ...

مال خودم بود...

هر لحظه که به اتاقم نزدیک تر میشدم شهوتم بیشتر میشد

بدن کیت تو ذهنم مرور میشد 

عطر بدنش تو ریه ها 

بوی خونش تو سرم ...

لعنتی ترکیب بی نظیری بود ...

وارد اتاقم شدمو درو قفل کردم

کیتو وسط تختم گذاشتمو عقب رفتم

میتونستم خودمو کنترل کنم

اما دلیل کافی برای این کار نداشتم

همه عمرم همین بود

چیزیو میخواستم پس باید بهش میرسیدم

بدنم تحریک شده بوپس هدف مشخص بود

باید بدن کیتو تصاحب میکردم ...دکمه های پیراهنمو باز کردمو به سمت کیت رفتم

Report Page