22

22

آموروفیلیا به قلم ساحل

سلام دوستان . خیلیا پیام دادن یه نفر داره رمان منو کپی میکنه وقتی من چک کردم فقط دیدم اسم شخصیت هوی اصلی یکیه

 به نویسنده اش گفتم قرار شد من اسم شخصیت مردو عوض کنم ایشون اسم شخصیت زنو تا این سو تفاهم از بین بره. برای همین از اینجا رمان اسم شخصیت مرد به جای آدام میشه ادوارد


دست دلم میلرزید 

نکنه خودش باشه

ویلیام ...

چه اسم قدیمی ...

با استرس بلند شدمو گفتم

- میشه بگین بره ...

کسی جواب نداد 

آروم درو باز کردم

کسی دیگه پشت در نبود‌

عصبی شده بورمو نفس کشیدن داشت یادم میرفت

برگشتم تو اتاق

نمیرم... انقدر نمیرم تا خودش بره ...

داشتم این جمله رو تکرار میکردم که با تقه خورد به در 

با ترس درو باز کردم

میترسیدم راه بدن بهش بیاد داخل 

دقیقا همینم شده بود 

ویلیام با یه بسته پشت در بود

لبخند براق و بزرگی رو لبش بودو گفت

- خریدتو جا گذاشتی 

با شوک دوباره به دستش نگاه کردم 

چقدر من داغونم 

دستمو دراز کردمو بسته رو ازش گرفتم 

به سختی گفتم

- مم ... ممنونم ‌‌‌...

ابروهاش بالا پرید

بسته خریدمو داد به دستم و گفت

- نکنه از من میترسی ؟ 

قبل اینکه من جواب بدم یکی از دخترا که داشت از پشت در اتاقم رد میشد خیلی ریلکس گفت

- امیلی فوبیا اجتماعی داره ... نمیتونه با غریبه ها حرف بزنه ...

از حرفش خجالت زده لبمو گزیدم 

ویلیام چشمهاش گرد شدو گفت 

- اوه .. معذرت میخوام تحت فشار گذاشتمت ... 

دست برد تو جیبش و یه کارت بیرون آوردو گفت

- کارت منه اگه حس کردی میتونم کمکت کنم... هر کمکی ... بهم خبر بده

آروم سر تکون دادمو ویلیام با لبخند از جلو در کنار رفت 

چند لحظه طول کشید تا تونستم به خودم بیام و در اتاقو ببندم

به کارت ویلیام نگاه کردم

ویلیام دلتور ... مشاور حقوقی ...

نمیدونستم مشاور حقوقی چیه و کارش چیه

ش

کارت ویلیامو گذاشتم داخل کتاب بافتنیمو نشستم رو تخت 

باید یک دلار بدهکاریمو با ویلیام میدادم

اما مثل بز فقط نگاهش کردم

از خودم عصبانی بودم

صورتمو تو بالشت فرو کردمو زدم زیر گریه

از خودم متنفر بودم ...

از زبان ادوارد : 

جولیا بی حال بغلم خوابیده بود

یه پیام از وکیلم اومد . شکایت برای اون مجله زرد ثبت شد 

لبخند رضایت زدمو دستمو رو باسن جولیا کشیدم

حسابی امشب گشادش کرده بودم 

حقش بود ...

اینهمه خرجش میکردم باید نیازمو بر آورده میکرد 

بدون اینکه بلند شم سیگارمو از رو پاتختی برداشتمو شروع کردم به سیگار کشیدن

سیگار بعد سکس برام لذت بخش بود

سکس های خشن همیشه بدنمو آروم میکرد

اما سیگار فقط ذهنمو آروم میکرد

بو دست آزادم چشم جولیا رو باز کردم

تو رابطه هرچی التماس کرد جشمشو باز کنم نذاشتم

این قانون منه 

کسی نباید منو در حال لذت بردن ببینه 

و کسی که باهوش سکس دارم باید چشماش بسته باشه

دیدن این لحظه ها خیلی تحریکم میکنه

گاهی شده بدون چشم بتد با کسی رابطه داشته باشم 

اما نمیذارم منو ببینه یا برگرده سمتم

لذت من تو اینه

تجسم من تو ذهن اونا.

فکر بهش هم تحریکم میکنه 

اینکه تو ذهنشون منو در حال وارد کردن آلتم تجسم کنن ...

با این فکر لحظه تی که پرده امیلی رو زدم تو ذهنم بیدار شد 

لذتش اومد زیر زبونم

اما ...

عذاب وجدانش بیشتر از قبل حالمو پروند 

لعنتی ... 

اینهما تلاش میکنم از فکرم پاک شه باز تو ذهنم میچرخه ...

با عصبانیت بلند شدمو نشستم رو تخت

باید یه کاری میکردم

میدونستم تا اون دخترو تو رختخوابم نداشته باشم آروم نمیشم...

Report Page