22

22



#کوازار

#۲۲

از اتاق بیرون رفتم و دستگاه باقی اتاق هارو چک کردم.

اگر شرکت ما از اول اینارو داشت من یه سال زودتر میتونستم رد منبع های انرژی رو در بیارم.

آترین با یه مینی لپ تاپ وارد شد و گفت

- ئه اینجایی... فکر کردم رفتی 

نگاهش کردمو ابروهامو بالا دادم

لپ تاپو گرفت سمتم و گفتم

- مرسی 

پائین یکی از دستگاه ها نشستم و سیم کانکت رو وصل کردم 

بدون نگاه کردن به آترین گفتم

- من باهاتون قرار داد بستم ! طبق قرار دادم هم ...

نگاهش کردمو گفتم

- فعلا در خدمتتون هستم

لبخند گنده ای زدو گفت 

- عالیه .‌.. من میرم پائین کاری داشتی 

سر تکون دادمو آترین خواست بره که پرسیدم

- راستی ساعت کار اینجا تا کیه؟

به ساعتم نگاه کردم

عملا نیم ساعت دیگه ساعت کاریم تموم می شد 

آترین گفت 

- ساعت کار؟ ما اینجا ۲۴ ساعت شبانه روز کار میکنیم هر وقت خسته شدیم میریم استراحت. تو هم هر جور راحتی...

- مرسی

چند لحظه به هم نگاه کردیم تا بلاخره آترین سر تکون دادو رفت .

به لپ تاپ نگاه کردم

اینجا وا خونه خیلی راه بود

سارا همین الانم شاکی بود دیر میرم

نمیتونستم زیاد بمونم 

فوقش یه ساعت دیگه کار کنم و بعد برم. 

با این فکر لپ تاپو روشن کردم و شروع کردم.


داستان از زبان آترین : 

از پله ها آروم و بی عجله رفتم پائین.

حالا که ساتی اومده و داره کار میکنه انگار یه باری از رو دوش من برداشته شه.

درسته تو این مدت ما تقریبا تو هر چیزی متخصص شدیم

اما همه ما محدودیت هایی داریم 

مسلما وقتی تو در یه زمینه دیگه قدرت بیشتری داری! 

یه جای دیگه کم میاری!

وقتی سام اومد و گفت اگه خواست بره بزار بره یخ شدم

حدس زدم به چیزی گفته که این جور منتظر رفتن ساتی هست.

اما وقتی ساتی رو تو اتاق دیدم که ریلکس ایستاده بود و الانم که گفت من نمیرم خیالم دوباره راحت شد.

واقعا دختر عجیبی بود

از لحظه ای که اومد حتی یه لبخند هم نزده!

حتی وقتی با لبخند نگاهش میکنم هم با یه لبخند مصنوعی جوابمو نمیده!

تو این فکر بودم که صدای ترکیدن کوتاهی اومد

باقی پله ها رو سریع رفتم پائین

پسرها نمیتونستت سیستمو راه اندازی کنن. 

حدس میزدم بخاطر انرژی انفجار قبلیه

گفتم منتظر بمونن تا فردا

اما آروم نمینشستن.

با رسیدنم بنیامین از زیر میز اومد بیرون و رابین برگشت سمتم 

با عصبانیت گفتم

- مگه نگفتم باقی باسه برای بعد 

بنیامین سریع گفت

- صدا از اینجا نبود آترین .

خشک شدم

- پس از کجا بود؟

هر دو به بالا نگاه کردن و همین لحظه سام هم اومد 

با عصبانیت پرسید

- باز چی ترکوندین.

قبل اینکه پسرا جواب بدن مکث نکردم و دوئیدم بالا

اما سام زود تر از من بالای پله ها بود .



فابل کامل رمان های کانال رمان خاص رو با تخفیف میتونین از سایت هم تهیه کنید

www.romankhas.com

Report Page