218
دختر امروزی
به قلم نارسیس
پارت 218
آدرس پیج اینستاگرام :
narsis. romance
-برو داخل
نگاهم بینشون چرخید
-برو تو الهه
با فشار دستش من و به داخل هول داد و در و بست!
هنگ ایستادم
چی شده بود؟
چرا یهو همچین کرد؟
گوشم و به در چسبوندم تا ببینم صدایی میاد یا نه
ولی هیچ!
کلافه شدم
خیلی بده مطمئن باشی یه خبری هست و بقیه نخوان بدونی
به سمت تخت رفتم
گوشی و برداشتم و رفتم تو سرویس
در و قفل کردم و گوشی و روشن کردم
براش تایپ کردم:
-اینجا یه خبراییه! حسم میگه میلاد داره یه چیزی و مخفی می کنه
سریع جواب داد:
-کار غیرمعمولی نکن، میلاد اگه بفهمه داری میپاییش خیلی عصبانی می شه
از حرفش یکم تو فکر کردم
براش نوشتم:
-تو می دونی چخبره؟!
این بار جواب دادنش طولانی شد
کلافه پوست لبم و به دندون کشیدم که صفحه گوشی روشن شد
خودش بود
پیام و باز کردم
یه کلمه زده بود "نه"
اخمام تو هم شد
چرا حس می کنم حتی مرصاد هم خبر داره!
خواستم جواب بدم که صدای میلاد و شنیدم:
-الهه!
یه لحظه خون به مغزم نرسید
از استرس دستام شروع به لرزیدن کرد
صداش نزدیک تر شد
-الهه
-اومدم اومدم
گوشی و خاموش کردم و سرم و به اطراف چرخوندم
باید یه جا پنهانش می کردم
اگه تو جیبم می ذاشتم می ترسیدم یه وقت بفهمه.
زیر سینک روشوییش حالت کمد مانند بود
در و باز کردم و پشت ظرف ۴لیتری مایع دست شویی پنهونش کردم و در و بستم
سیفون و کشیدم
دستم و تو روشویی شستم و یه نگاه به خودم تو آینه انداختم
رنگم پریده بود
چندضربه به لپم زدم که باز صدای میلاد و شنیدم:
-چیکار می کنی یه ساعت اون تو؟
نفسم و بیرون دادم و در و باز کردم
جلوی تخت عصبی ایستاده بود
-میلادجان...
قبل اینکه اجازه بده جملم تموم شه به سمتم هجوم آورد و انگشتای مردونه ش دور بازوی برهنم قفل شد
از فشاری که به تنم اومد چشمام ناخواسته بسته شد
من و چرخوند و رو تخت پرتم کرد
چشمام و باز کردم و شوکه از تغییرات جنون آمیزش نگاهی بهش انداختم
-میلاد...
کف دستش رو دهنم نشست
سنگینی تنش و روم انداخت
خیره به چشمای قرمز و مردمک گشاد شده اش اشکم ریخت....
برای خوندن قسمت اول رمان #1 رو جستجوکنید.
این رمان زیبا رو هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید 👇
@dokhtare_emruzzi