218

218


آروم گفت

- جدا ؟

سر تکون دادمو خیره شدم‌به خیابون‌

سیاوش سکوت کردو دزدکی نگاهش کردم

لبخند رضایت رو لبش دلمو لرزوند

با همون لبخند گفت

- خوبه ... محمد به من نگفت تا اینجا رسیده بودین

- این یعنی چی؟

برگشت به سمتم که زود نگاهمو دزدیدمو گفت

- این یعنی تو هم مثل منی... تا حدود زیادی 

تو دلم آشوب شده بود

سیاوش دستشو رو پام کشیدو گفت

- بزار به سوال دیگه بپرسم آرام... تو ذهنت منو خودتو تجسم کن ... من تو کت شلوار مشکی ... خودت تو پیراهن بلند مشکی که پشتش تا کمرت بازه 

چشم هامو بستمو هر دو تصور کردم

سیاوش گفت 

- به هم نزدیک میشیم. خیره به هم. کمرتو تو دستام فشار میدم و ...

ناخداگاه بلند گفتم

- بسه تحریک شدم 

نوک سینه هام و بین پام نبض میزد 

سیاوش ساکت شد

وستمو جلو صورتم گرفتم

- چرا اینجوری میشدم ؟ 

چرا؟

واقعا چرا

من انقدر بی جنبه نبودم

چرا بدنم انقدر دیوونه شده بود 

کدوم آدم سالمی با این حرفا تحریک میشه

با این تجسم ساده 

تازه من که هنوز با سیاوش رابطه کامل نداشتم 

هرچند دیگه دیدنی هارو کامل دیده بودیم 

اما رابطمون کهمل نبود که بگم تجربه اش کردمو مزه اش رفته زیر زبونم.

سیاوش همچنان ساکت بود

با کلافگی همینطور که صورتم بین دستام مخفی بود گفتم

- کاش میرفتیم خونه 

سیاوش آروم گفت

- همینکارو کردم ....

سرمو بلند کرومو با دیدن آسانسور رو به رومون هنگ کردم

تو پارکینگ بودیم 

سیاوش دستشو روی رون پام حرکت دادو گفت

- بعد اینهمه حرف ‌... اگه لمست نکنم دیوونه میشم آرام

قلبم تو سینه جا نمیشد بر نگشتم سمت سیاوش

پیاده شدو گفت

- بحثمونو بالا ادامه بدیم

آروم برگشتم سمتش 

چشم هاش آتیشمو بیشتر میکرد

سری تکون دادمو آروم پیاده شدم

با هم به سمت آسانسور رفتیم

سیاوش دستمو گرفتو انگشتاشو قفل انگشتام کرد

با بسته شدن در آسانسور گفت

- دو تا دلیل داره... یا الان از جدید بودن تجربه ات با من اینجوری میشی ... یا ...

مکث کرد

تو آینه آسانسور نگاهمون بهم گره خوردو گفت

- یا مثل من ... به مچ خودت رسیدی

- مچ؟

سری تکون دادو گفت

- آره ... 

- یعنی چی؟

از آسانیور خارج شدیم

سیاوش در خونه رو باز کرد

وارد شدم 

درو پشت سرم بستو گفت

Report Page