214

214


#کوچولو_دلربا 

#۲۱۵

نالید 

اما گوش داد

کامل خوابید رو کاناپه 

هر دو هنوز لباس تنمون بود 

بین پاش رفتم

خودمو وارد واژنش کردم

ضرباتم سینه ها درشتشو میلرزوند

اما خبری از ارضا شدن من نبود

مگی دوبار دیگه به اورگاسم رسید

با التماس گفت

- بسه نیک بزار برات بخورم 

خودمم خسته بودم

کشیدم ازش بیرون

رو کاناپه نشستم

پامو باز کردم براش و گفتم

- بیا ...

التم سرخ و سفت بود اما با اورگاسم خیلی فاصله داشتم‌

مگی بی رمق اومد رو زمین بین پام نشست و شروع کرد 

اما حتی از ساک زدن مگی هم لذت نمیبردم 

مگی با التماس نگاهم کرد

نفسمو با حرص بیرون دادم و گفتم 

- پاشو برو ... 

بلند شد و عقب رفت

 آروم گفت 

- میخوای یه ساعت دیگه ادامه بدیم

دو ساعت بود مشغول بودیم 

اما ارضا نشده بودم

بلند شدم

لباسمو مرتب کردم و گفتم

- لازم نیست ...

رفتم سمت در 

مگی نالید

- نیک

بهش نگاه نکردم 

زدم بیرون 

پیاده راه افتادم سمت خونه 

سیگارمو روشن کردم

عصبی بودم و کلافه 

من قبلا با مگی سکس داشتم

قبلا خوب ارضام میکرد

الان چه دردیه تو جونم 

گوشیمو بیرون اوردم تاکسی بگیرم

اما دیدم ماریا زنگ زده بود 

حوصله اش رو نداشتم

اما دیدم پیام هم داده

پیامشو باز کردم

دیدم نوشته 

- میخوام در مورد دلا یه چیز بهت بگم. مهمه 

زنگ زدم بهش

تا گفت الو 

داد زدم 

- دیگه نمیخوام اسمشم بشنوم ... فهمیدی ...

Report Page