212

212


دختر امروزی 

به قلم نارسیس 

پارت 212

آدرس پیج اینستاگرام :


narsis. romance

کمی موندم تا بالاخره برای ناهار صدام زدن

بلند شدم و مشغول مرتب کردن لباسم شدم که در بی هوا باز شد و با فکر اینکه میلاد اومده چرخیدم، ولی با خواهرش چشم تو چشم شدم...

-بهت یاد ندادن در بزنی؟

پوزخند زد:

-عتدت ندارم تو خونه خودم در بزنم

دستاش و جلو سینه اش گره کرد و پاهای کشیده و عریانش و تکونی داد و به سمتم اومد

یه نگاه بی اهمیت بهم انداخت

-هر چی به خودت بمالی بدون هیچ پُخی نمی شی!

نمی دونم میلاد چطور تحملت می کنه!

داشتم از حرفاش منفجر می شدم

ولی جلو خودم و گرفتم تا چیز نامربوطی بارش نکنم

می ترسیدم از اینکه بره بذاره کف دست میلاد و واسم شر درست شه

پوفی کشیدم و نگاهم و ازش گرفتم

بهترین جواب به این آدم بی محلی بود

از تو آینه می دیدمش داره حرص می خوره

چون توقع داشت باهاش زبون به زبون شم!

از اینکه حرصش داده بودم لبخند کمرنگی زدم

قیافه م و تو آینه چک کردم و وقتی چرخیدم که برم دیدم رفته

نفسم و سخت بیرون دادم و تو دلم گفتم خدا به دادم برسه 

مادر و دختر هردو عفریته ان!

از اتاق بیرون رفتم

همگی پشت میز غذاخوری بودن

دختره ی نچسب رو صندلی کناری میلاد نشست

منم رو صندلی رو به روی میلاد نشستم و مادرشون هم تو راس نشسته بود

خدمتکار برای مادرش غذا کشید

برام تا این حد اشرافی و تو رفاه زندگی کردن جای تعجب داشت

مگه خودش دست نداره یکی دیگه واسش می کشه؟

خواستم خودم برای خودم بکشم که صدای عجوزه خانم و شنیدم:

-میلاد این زنت یکم فرهنگ نداره؟ از کدوم عقب تپه ای آوردیش؟

من از این همه بی ادبیش تو شوک موندم

دستم همون وسط خشک شده موند

نگاهم رو میلاد ثابت شد!

نگاهش خنثی بود

از اینکه در مقابل توهین خواهرش سکوت کرده بود ناراحت شدم

دستم و پس کشیدم و منتظر موندم برای منم غذا بکشن که اینبار مادرش گفت:

-کسی براش غذا نکشه، دختری که از فرهنگ ما نیست همون بهتر که مثل یه خدمه باهاش رفتار شه!


برای خوندن قسمت اول رمان #1 رو جستجو‌کنید.

این رمان زیبا رو هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید 👇


@dokhtare_emruzzi

Report Page