212

212


قسمت ۲۱۲ از جلد دو‌م

مامان نیما گفت 

- مس بگو عمه صدایی ازش در نمیاد. اون وری سرش گرمه ! 

نگار تماس قطع کرد 

منم برای اینکه بتونم بهش زنگ بزنم بحثو با مامان نیما کوتاه کردم و خداحافظی کردم

زنگ زدم نگار 

دوباره اون جواب نداد

بهش مسیج دادم‌هر وقت اوکی بودی بزنگ 

اما خبری نشد 

نگرانش بودم 

یه حال بدی داشتم یه جور سر در گمی

خودمو با زنگ زدن برای مامان اینا و الناز و تلویزیون سر گرم کردم

امیسا هم کل خونه رو ریخته بود بیرون

نزدیک اومدن نیما بود

مشغول جمع و جور کردن خونه بودم

تو ذهنم صد بار با نگار حرف زده بودم

حرفای مختلف که هی میگفتم وقتی زنگ زد حتما بهش بگم .

نیما اومد و گفت سعی دو نگار عصر رفتن پیش مشاور

بهش از اتفاقات روز گفتم.از اینکه نگار زنگ نزد

اونم گفت بهش زمان بدم زیاد پا پیچ نشم 

با این حرفا و کارای عادی اون شب گذشت

اما صبح دیگه نتونستم بیخیال باشم

زنگ زدم به نگار 

بازم جواب نداد

عصبانی براش نوشتم

- نگار من نگرانتم حداقل یه خبر از خودت بده

برای یه کلمه نوشت

- خوبم ... میخوام تنها باشم. 

کاری از دستم بر نمی اومد 

جز احترام به خواسته اش 

چند روز گذشت

پنج شنبه صبح بود

وسایلو جمع کردیم که بریم کرج

هم سر خاک عاطفه . هم دیدن نیلا. هم یه شب تونه بابا مامان نیما بمونیم.

تو این چند روز نیما میگفت سعید هم تو خودشه

دیگه هم نرفتن مشاوره 

نگار هم جواب نمیداد

نیما میگفت باید بهشون زمان بدیم.اما من کلافه شده بودم

بدون توجه به حرف نیما برای نگار نوشتم

- میشه بگی چی شده ؟ فکرت منو داغون کرد خواب و خوراک ندارم

این حرف حقیقت محض بود 

تو این چند روز نفهمیده بودم چطور زندگی کردم 

همش ذهنم درگیر اونا بود 

نگار زنگ زد 

سریع جواب دادم

هنوز الو نگفته نگار گفت

- بنفشه جونم دیگه فکرت درگیر من نباشه عزیزم. همه چی تموم شد . ما کات کردیم. 

- چی؟ مشاوره نرفتین دیگه؟

نگار بغضش ترکید 

زد زیر کریه و گفت

- رفتیم. به من گفت با سعید رو راست باش و بهش بگو چه تجربه ای تو بچگی داشتی.

- خب؟

- خب هیجی هنم بهش گفتم ... اونم گفت خیلی برام ناراحته ...

- خب؟

- همین ... گفت نمیتونه کاری کنه اون تجربه پاک شه ... نمیتونه اینجوری ادامه بده ...

- چی میگی؟

نگار گلوشو صاع کردو گفت

- اون یه بزدل عوضی بود. اونهمه دوست دختر و رابطه داشت قبل من ! ازم انتظار داشت بپذیرم و کنار بیام اونوقت بخاطر این اتفاق تو بچگیم منو گذاشت کنار.

زبونم بند اومده بود

واقعا سعید چنین کاری کرد ؟


سلام دوستان. اگر رمان های زیر رو میخواید لخرید بگید از طرف من تخفیف بدن بهتون 😊

#تجربه_عشق_خاکستری

#سرخ

#ترنم

#ماه_مه_آلود

#اسیر_دزدان_دریایی

فقط و فقط از کانال رمان های خاص که مال نویسنده های همین رمان هاست خریداری کنین 😘👇

t.me/Romankhas_com/777

Report Page