♧21♧
♡♡♡🌈✨پارت 21✨🌈
با اخم گفتم:
" ببین رویا،من کاری نکردم که بخوام ب خاطرش معذرت خواهی کنم.
ولی تو کار خیلی بدی کردی که تو جمع دست منو اونجور کشیدی و بردیم بیرون.
حتی نذاشتی یه خدافظی کنم."
چون رانندگی میکرد نمیتونست برگرده سمتم.
ولی یه ثانیه برگشت سمتم و چشم غره ای بهم رفت که خنده م گرفت و تک خنده ای کردم.
اونم خندید و چیزی نگفت.
پوفی کشیدم و تکیه دادم به صندلی.
وقتی ماشین ایستاد چشامو باز کردم و با دیدن خونه سریع پیاده شدم.
درو باز کردم و پریدم تو حیاط نزدیک در بودم که دستمو گرفت و کشید.
قبل از اینکه کاری کنم یا چیزی بگم گفت:
"درسته.من معذرت میخوام."
تو کونم عروسی شد و ناخوداگاه بغلش کردم و گفتم:
"آشتی دیگه؟"
با لبخند محکم بغلم کرد و گفت:
"آشتی"
خندیدمو دوییدم تو.
سلامی به زهرا خانوم کردم و رفتم بالا.
بعده ناهار تصمیم گرفتم دوش بگیرم.
تازه حولمو برداشته بودم که در اتاقم باز شد و رویا اومد تو.
با دیدن حوله دستم گفت:
"وایسا منم حولمو بیارم باهم بریم."
سری تکون دادم و رفتم تو حمام.اب گرم و باز کردم و منتظر شدم پر شه.
چرا نمیاد این؟
بالاخره خسته شدمو رفتم تو وان.
چشمامو بستم و سرمو تکیه دادم به وان.
دلم میخواست این دفعه اون شروع کننده باشه و بیاد از دلم در بیاره.
به هر حال باید اون یه ذره دلخوریمم در میومد.
اومد و ب ارومی از طرف مخالف من وارد وان شد.
رون پاهاش به پاهام که برخورد کرد لرزی کردم که احساس کردم نیشخندی زد.
ناخوداگاه سریع گفتم:
"اب سرد شده.واس همین لرز کردم."
سری به نشونه تایید تکون داد.که کاملا مسخرگیش معلوم بود.البته خودمم میدونستم دلیل مزخرفی اوردم.
چون اب کاملا گرم بود.
خم شدم سمتش و تا خواستم چیزی بگم لباش رو لبام قرار گرفت.
به ارومی ولی خیس میبوسید و منم که بی جنبه،مجبور شدم همراهیش شدم.
برای ثانیه ای ولم کرد تا نفس بکشیم که ازش جدا شدم و راحت تر دراز کشیدم روش و دوباره شروع کرد به بوسیدنم.
اولش همراهیش نکردم که وشگونی از نوک سینه هام گرفت که با خنده همراهیش کردم.
کم کم گرمای اب تاثیرش رو گذاشت و دستم رفت سمت ک!س!ش.
دستمو لای شیارش کشیدمو ترشحاتی ک روی انگشتم اومده بود رو بالا اوردم.
ازش جدا شدم و لیسی به همون انگشتم زدم که خمار نگاهم کرد.
دوباره دستمو بردم لای پاش و دوباره شروع کردم ساک زدن دستم.
ایندفعه اونم دستشو اورد سمت لای پا من و ترشحاتم که خیلی بیشتر از اون بود رو بالا اورد.
لیسی به انگشتش زد ک بی طاقت بلند شدم و...