21

21

Behaaffarin

 مادرپونه همون پنیر باز شده و نان نصفه را گذاشت توی کیفش و گفت:

-      خوردین دیگه، کاریش نمیشه کرد.

بعدش هم بقیه مواد غذایی که خریده بود برداشت و از اتاق رفتند.

باز 8 نفر شده بودیم و از این پیروزی خوشحال بودیم.

.

صفحه گوشیم مدام روشن و خاموش میشد

آرش بود که زنگ میزد

حتما تا الان نامه­ای که براش نوشته بودم دیده بود:

"آرش عزیزم!

روزی که با تو آشنا شدم، احساسات متضاد زیادی داشتم، اما دوست داشتن تو، تنها حسی بود که نقیضش وجود نداشت. من با تو رشد کردم، بزرگ شدم، تصمیم های مهمی گرفتم و خوشبختی را تجربه کردم.

شاید لحظات بد زندگی دو نفره مان زیاد شده باشد، اما از حق هم نمیتوان گذشت. من زمانی کنار تو خیلی خوشبخت بودم.

در این سال های دوستی و زندگی مشترک، با تو صادق بودم. موضوع پنهانی ازت ندارم که وجدانم در عذاب باشد، جز یک چیز!

هنوز هم عمیقا بابت چیزی که میخواهم به تو بگویم متاسفم، اما میخواهم بدانی که در آن زمان چاره­ ای نداشتم.

میدانم که درماندگی مرا درک میکنی.

من تورا از پدر شدن محروم کردم.

جنین مان را از بین بردم.

نمیخواهم بگویم کی و چگونه بود... اما در لحظات خوشبختی مان نبود.

خودت خوب میدانی من همیشه عاشق این بودم که ژن موی بورت را فرزندمان به ارث ببرد..

اما دیگر نه به تو اعتمادی داشتم و نه تورا تکیه گاه خوبی میدیدم.

شاید بهترین و بدترین تصمیم زندگیم همین بوده باشد.

شاید از من متنفر شوی، حتی همین هم به نفعت هست.. چون من خانه را ترک کردم.. برای همیشه..

حتی دیگر در این شهر هم نیستم که به ناگاه بیایی و دوست مرا کتک بزنی و مرا با خودت ببری.

من از این شهری که هیچ جز غم برام به همراه نداشت، رفتم..

من به همان شهری برمیگردم که در آن عاشق آرش شدم.. آرشی که دیگر نمیشناسمش...

مدارکت در کشوی دوم کنسول کنار تختمان است.

مدارک ماشینم را هم همانجا گذاشتم. میتوانی بفروشی.. اما امیدوارم نتیجه زحمت مرا به کسی(!) نبخشی..!

متاسفم که همه چیز اینجوری تمام شد.

من از تمام کردن متنفرم، اما چاره ای نداشتم.

خداحافظ "

گوشیم انقدر زنگ خورد تا قطع شد.

وارد چتمون شدم.

اسکرول کردم تا پیام هارو ببینم که رسیدم به یه آهنگ..

اگر مانده بودی...

آهنگ رو پلی کردم..

"اگر با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو مینوشتم، تورا میسرودم"

ناخوداگاه پوزخندی زدم.. چی از من میخواست؟ من رو تا عرش بالا برده بود؟؟؟ میموندم که هم یه زن توی خونه ش داشته باشه که توی جهان اول، براش اشپزی میکنه، لباس هاش رو میشوره، اتو میکشه. و هم کار میکنه، پول در میاره، پا به پاش قسط میده؟

"هستی ام را به آتش کشیدی، سوختم من ندیدی.. ندیدی.."

بیشتر از این که جملات آهنگ رو از زبان آرش بشنوم، انگار داشتم از زبان خودم میشنیدم..

از روی آهنگ اسکرول کردم رفتم پایین که دیدم نوشته:

-      میدونستم بچه مون رو سقط کردی... برای همین ازت دور شدم..

لعنتی! حتی خیانتش رو هم میخواست بندازه گردن خودم.. مثل همه ی کارهای دیگه ش.....


Report Page