نظریه انگیزشی سلسله مراتب نیازها

نظریه انگیزشی سلسله مراتب نیازها

پدرام پاژنگ| انجمن علمی مدیریت صنعتی دانشگاه علامه طباطبائی

▫️آبراهام هَرولد مَزلو، روانشناس انسان‌گرای آمریکایی بود. او امروزه برای نظریه سلسله مراتب نیازهای انسانی‌اش، تحت عنوان هرم مزلو، شناخته شده است. مزلو همچنین به عنوان پدر روانشناسی انسان‌گرا شناخته می‌شود. او در سال ۱۹۵۴ کتاب «انگیزه و شخصیت» را درباره نظریه سلسله مراتب نیازها منتشر کرد. 

▫️آبراهام مزلو در ۱ آوریل ۱۹۰۸ در بروکلین، نیویورک، در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد و در میانسالی، در حالی که از دوره‌هایی متناوب از بیماری رنج می‌برد، در سال ۱۹۷۰ در اثر حمله قلبی درگذشت.

مزلو؛ تئوری‌پرداز نظریه سلسله مراتب نیازها


🔻سلسله مراتب نیازها از دید مزلو:

▫️آبراهام مزلو، ایده سلسله مراتب نیازها را در کتاب خود به نام «انگیزه و شخصیت» در سال ۱۹۴۳ مطرح نمود. او هدف و آرمان اصلی انسان را دست یافتن به مرتبه والای انسانی و همانا تحقیق خویشتن یا خودشکوفایی می‌داند. وی مراتبی را برای دسترسی به این آرمان به صورت سلسله مراتب نیازها تدوین نموده‌ است. سلسله مراتب نیازهای مزلو، غالباً به صورت یک هرم نشان داده می‌شود. در سطوح پائین‌تر هرم، ابتدائی‌ترین و پایه‌ای‌ترین نیازها و در بالاترین سطح هرم، نیازهای پیچیده‌تر قرار دارند.


🔻هرم مزلو:

▫️همانطور که گفته شد، نظریه سلسله مراتب نیازهای انسانی مزلو (Hierarchy of Human Needs) معمولاً به شکل یک هرم متشکل از ۵ طبقه ترسیم می‌شود. این سلسله مراتب از نیازهای ابتدایی در طبقه پایینی شروع شده و هرچه بالاتر می‌رود، نیازهای پیچیده‌تر انسانی را معرفی می‌کند که به ترتیب عبارت‌اند از نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی، نیازهای عاطفی، نیازهای اجتماعی-احترامی و نیازهای خودشکوفایی.

▫️طبق نظریه مزلو، هر «نیاز» هرچقدر پایین‌تر قرار داشته باشد، قوی‌تر است و بدون ارضای نیازهای هر طبقه نمی‌توان به طبقه بالاتر دست یافت و یا به صورت دقیق‌تر، هر زمان که قدری نیاز یک طبقه ارضا شود، نیاز طبقه بالایی آن، بیشتر حس می‌شود.


🔻طبق تعریف مزلو، این پنج سطح در سلسله مراتب نیازهای انسان عبارتند از:

۱) نیازهای فیزیولوژیکی یا نیازهای جسمانی: این نیازها شامل ابتدایی‌ترین و اساسی‌ترین نیازهایی هستند که برای ادامه بقا ضرورت دارند؛ مثل آب، هوا، غذا، خواب، مسکن و نیازهای جنسی. مزلو عقیده داشت که این‌ها اساسی‌ترین و غریزی‌ترین نیازها در سلسله مراتب نیازها هستند؛ زیرا تا این‌ها برآورده نشوند، بقیه نیازها در اولویت قرار نمی‌گیرند.

۲) نیازهای امنیتی: این نیازها نیز برای بقا اهمیت دارند؛ مثل امنیت بدن، شغل، اموال، اخلاق، خانواده، سلامتی و مالی. 

۳) نیازهای اجتماعی یا نیازهای تعلق‌پذیری و عشق: این نیازها شامل وابستگی، تعلّق خاطر، عشق و عاطفه است. به عقیده مزلو این نیازها کمتر از نیازهای فیزیولوژیکی و نیازهای امنیتی، اساسی هستند. روابط دوستانه، وابستگی عاطفی و روابط خانوادگی به ارضاء این نیازها کمک می‌کند. عضویت در گروه‌های اجتماعی، محلی و مذهبی نیز چنین اثری دارد. 

۴) نیازهای احترامی: پس از ارضاء نیازهای فیزیولوژیکی، امنیتی و اجتماعی، نیاز به مورد احترام واقع شدن، اهمیت فزاینده‌ای می‌یابد. این نیازها شامل نیاز به چیزهایی است که در احترام به خود، ارزش‌های شخصی، شناخت اجتماعی و پیشرفت، انعکاس می‌یابد. مازلو در کتاب انگیزش و شخصیت در توضیح نیاز به عزت نفس می‌گوید که همه افراد جامعه ما، بجز برخی بیماران، به یک ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خوشان، به احترام به خود یا عزت نفس یا احترام به دیگری تمایل دارند، ولی در جای دیگر می‌گوید که این سطح از نیازها را می‌توان در دو مجموعه فرعی طبقه‌بندی کرد؛ اول اینکه آن‌ها عبارتند از تمایل به قدرت، موفقیت، کفایت، سیادت، شایستگی، اعتماد در رویارویی با جهان، استقلال و آزادی و دوم اینکه در ما چیزی هست که می‌توانیم آن را تمایل به اعتبار و حیثیت (که آن را احترام دیگران نسبت به خودمان می‌توان تعریف کرد)، مقام، شهرت، افتخار، برتری، معروفیت، توجه و اهمیت و حرمت یا تحسین بنامیم. مزلو در مورد پیامدهای عدم ارضای این سطح از نیازهای پنج‌گانه می‌نویسد که بی‌اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می‌شود که این احساسات نیز خود، موجب دلسردی و یاس اساسی خواهد شد یا اینکه گرایش‌های روانی جبرانی را به وجود خواهد آورد. ارزشیابی ضرورت اعتماد به نفس بنیادی و درک این مطلب که مردم بدون آن چقدر احساس درماندگی می‌کنند را می‌توان از طریق مطالعه روان نژندی(جبرانی) ناشی از ضربه شدید روحی بدست آورد. 

۵) نیازهای خودشکوفایی: این بالاترین سطح نیازها در سلسله مراتب نیازهای مزلو است. انسان‌های خودشکوفا، افرادی هستند خودآگاه، علاقه‌مند به رشد شخصی، کم‌توجه به عقاید دیگران و علاقه‌مند به ارضاء توانائی‌های بالقّوه خود. مزلو به این نتیجه رسید که افراد خودشکوفا دارای چند خصیصه مشترک‌اند؛ واقعیت را به خوبی درک کرده و قادرند شرایط مبهم را تحمل کنند، خود و دیگران را آنچنان که هستند قبول می‌کنند، در اندیشیدن و رفتار خودجوش‌اند، بیشتر مسئله‌مدارند تا خودمدار، از بذله‌گویی بر خوردارند، بسیار خلاق‌اند، به سادگی همرنگ جماعت نمی‌شوند، به شادکامی انسان‌ها علاقه‌مندند، از تجربه‌های اساسی زندگی عمیقاً لذت می‌برند، بیشتر با مردمان معدودی روابط عمیق و ارضاکننده دارند تا با تعداد زیادی از مردم و قادرند به نحو عینی به زندگی بنگرند.

▫️مزلو عقیده داشت که این نیازها مشابه غرایز انسانی هستند و نقش عمده‌ای در رفتار انگیزشی دارند.

▫️نیازهای فیزیولوژیکی، امنیتی، اجتماعی و احترامی به نام نیازهای کمبود یا نیازهای کاستی (Deficiency needs) هستند؛ به این معنی که این نیازها به دلیل محرومیت به وجود می‌آیند و برآورده کردن این نیازهای سطح پائین‌تر به منظور اجتناب از احساسات یا پیامدهای ناخوشایند اهمیت دارد.

▫️مزلو بالاترین سطح هرم نیازها را نیاز رشد می‌نامد. نیازهای رشد به دلیل کمبود یا محرومیت از چیزی به وجود نمی‌آیند، بلکه زائیده تمایل رشد از سوی یک فرد هستند.

▫️می‌توان سلسله مراتب نیازهای مزلو را چون نردبانی پنداشت که باید پیش از رفتن به پله دوم، پای خود را روی پله اول و پیش از پله سوم، روی پله دوم گذاشت، الی آخر. از این رو، پایین‌ترین و نیرومندترین نیاز، باید پیش از بروز نیاز طبقه دوم برآورده شده یا قدری ارضاء شده باشد و سلسله مراتب به همین ترتیب پیش برود تا پنجمین یا نیرومندترین نیاز، یعنی تحقق خود پدیدار شود. بدین ترتیب، شرط اولیه دست یافتن به تحقق خود، ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین‌تر این سلسله مراتب قرار گرفته‌اند و به دیگر سخن، تحقق خود (خودشکوفایی) عالی‌ترین سطح سلسله مراتب مزلو است، اما مرتبه‌ای است که او احساس می‌کرد که معدودی از انسان‌ها، براساس شالوده‌ای استوار، به آن رسیده و در آن متمکن شده‌اند. با توجه به اینکه در الگوی مزلو، هر مرحله به مرحله قبلی وابسته است، هر فرد باید در هر مرحله جدید از زندگی خود، تا اندازه‌ای این نیازها را از نو ارزیابی کند.

▫️حال می‌توان نتیجه گرفت که در یک سازمان، یک مدیر، برای ایجاد انگیزه کار در میان کارکنانش، طبق نظریه مزلو، باید مرتبه به مرتبه به نیازهای آن‌ها توجه داشته باشد تا آن‌ها را به مرز خودشکوفایی در سازمان برساند؛ کارکنان یک سازمان باید با توجه به میزان دستمزدشان، حداقل نیازهای زیستی و فیزیولوژیک‌شان برطرف شود و نباید نگران اجاره مسکن و خورد و خوراک خود باشند. پس از رفع این نگرانی‌ها، فشار ناشی از اضطراب برای حفظ امنیت شغلی خود را پیدا خواهند کرد؛ آن‌ها باید مطمئن باشند که قرار نیست شغل‌شان به کس دیگری داده شود تا با خیال آسوده به دنبال برقراری روابط دوستانه در محیط کاری خود بگردند و زمانی که به واسطه مدیریت درست، این روابط را کسب کردند، خود را متعلق به سازمان دانسته و برایش زحمت بیشتری می‌کشند. اما همچنان تا زمانی که هویت و جایگاه‌شان در سازمان قابل احترام و پذیرش نباشد، به خودشکوفایی در سمت خود نمی‌رسند و در صورت خودشکوفایی، نقش خود را در جلو بردن اهداف سازمان، به بهترین شکل، ایفا خواهند کرد. پس از این رو، این نظریه که عوامل ایجاد انگیزه در افراد را بررسی می‌کند، در دسته نظریات محتوایی انگیزش قرار می‌گیرد.


🔻نقدهای وارد شده به نظریه سلسله مراتب نیازهای مزلو:

▫️یکی از ساده‌ترین و نخستین نقدهایی که حتماً به ذهن شما هم رسیده، تعریف سلسله مراتب برای نیازهاست. اگر صرفاً چند دسته نیاز تعریف می‌شد، مسئله ساده‌تر بود. اما وقتی سلسله مراتب تعریف می‌کنیم، باید بتوانیم تقدم و تأخر آن‌ها را در عمل اثبات کنیم که مزلو چنین کاری انجام نداده است.

▫️طی دهه‌های اخیر، نقد دیگری هم بر مزلو وارد شد و آن، مردانه بودن این چارچوب، خصوصاً در بحث خودشکوفایی بود. مردانه بودن به این معنا که خودمحوری نسبتاً بالایی در انگیزه‌های تعریف شده وجود دارد و ارتباط با دیگران (Relatedness) هم به شکلی بسیار محدود در نظر گرفته شده است. حتی الگوهایی برای اصلاح نظریه مزلو بر همین اساس پیشنهاد شده‌اند.

▫️یکی از نقدهای دیگر را هم می‌توانید به سادگی حدس بزنید. مزلو در توصیف ویژگی‌های افراد خودشکوفا، چند نفر را به سلیقه‌ی خود انتخاب کرده و ویژگی‌های بعضاً مشترک زندگی‌نامه‌ی‌ آن‌ها را فهرست کرده است.

چنین روشی برای استخراج این ویژگی‌ها، خصوصاً تعمیم دادن آن‌ها به جامعه‌ی بسیار بزرگتر، قطعاً یک ضعف متودولوژیک محسوب می‌شود.


🔻نظریه‌های تکمیل:

در کنار این نوع تقسیم‌بندی، روانشناسان دیگری چون مک دوگال نیز تقسیم‌بندی‌های مشابهی ارائه داده‌اند که همگی تلاشی برای شناخت بهتر نیازهای بشری بوده است. مک دوگال نیازهای انسان را به غریزه‌های اکتساب، سازندگی، کنجکاوی، گریز، جمع‌گرایی، ستیزه‌جویی، تولید مثل، نفرت، خواری‌طلبی، ابراز وجود و سپس گستره این غریزه‌ها را به هجده مورد تقسیم‌بندی می‌کند. در مثال دیگری نیز، فروید غریزه‌های انسان را به دو بخش غریزه‌های زندگی و غریزه‌های مرگ تقسیم کرده است.

▫️البته باید به این نکته هم توجه داشت که سلسله‌مراتب نیازها، ضرورتاً از الگوی ارائه‌شدهٔ مزلو پیروی نمی‌کند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید این سلسله مراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسله مراتب الگویی نمونه بوده که در اکثر مواقع صادق است. برخی از نظریه‌پردازان کوشیده‌اند که نظریه مزلو را تعدیل کنند تا از نظر رفتاری منعطف‌تر شود؛ مانند نظریه «مراحل مختلف زندگی» و نظریه «زیستی–تعلق–رشد».


#مدیریت_صنعتی_علامه

@atu_sanati

Report Page