21

21


21

تو سکوت چند لحظه بهم نگاه کردو گفت 

- باشه... بگو اما عواقبش با خودته ... من دوست ندارم برادر و خواهرمو برنجونم

با این حرف بلند شد که گفتم 

- حتی به قیمت رنجیدن من ؟

با یان حرفم اخمی کرد و برگشت سمتم

با عصبانیت گفت 

- عثمان... تو اولویت منی این چه حرفیه میزنی ؟

- این حرفمو از رو شواهد میزنم. اونا عملا به همسرم و خانواده اش توهین کردن. اما ...

پدر پرید وسط حرفمو گفت 

- چه توهینی؟ چرا بزرگش میکنی ؟

بلند شدم و گفتم 

- پدر ... سر سفره صبحانه شما ... عمو به عروس من و پدر و مادرش پریده. باعث شده اونا از سر میز بلند شن و همسر من از حال بره... به نظرتون این بی حرمتی نیست؟ از نظر من هم بی حرمتی به منه هم به شما. اونم بخاطر مسئله ای که عملا ربطی به عمو نداره. فقط به ما مربوطه 

پدر تو سکوت نگاهم کرد 

حس کردم حرفام موثر بود . سری تکون دادو گفت 

- حق با توئه ... قصور کردم ... دیگه نمیذارم سر سفره غذای من چنین کاری کنن

سری تکون دادمو گفتم 

- ممنونم

پدر پشت میز نشستو گفت 

- برین ولیمه رو پخش کنین 

- میریم... اول خانواده هانا رو ببرم فرودگاه 

- اونا که قرار بود فردا برن

به لطف عمو رنجیدن. دارن میرن 

پدر عصبانی بلند شد و گفت 

- نه... درست نیست ... باید با پدر هانا صحبت کنم 

نه ... دوباره نمیخواستم یه بحث جدید باز شه 

برای همین گفتم 

- بهتره این بحث رو تموم کنیم. اونا ناراحتن و شما با هیچ حرفی نمیتونی...

پدر نذاشت حرفم تموم شه و داد زد


به زودی فایل کامل وارث حاضر میشه تو کانال پشتیبان باشید برای اطلاع رسانی ها 👇🌹

https://t.me/joinchat/AAAAAFijMDIZLKFrzy1MUQ


Report Page