21

21


#دمی_گاد 

#۲۱

به قلم ملودی

این مردو میشناختم

تام بود 

آدم بوروس بود

حدس زدم بوروس فرستاده دنبال من 

برای همین بی تفاوت بهش پریدم پائین

اما قبل ایمکه وارد خونه شم جلوم ظاهر شد

پوزخمدی زدمو گفتم 

-سرعتت بهتر شد معلومه خوب تمرین کردی 

خواستم پسش بزنم که دستمو تو مشتش گرعت و گفت 

- وایسا آنی میخوام باهات یه معامله کنم

چشمی بهش چرخوندم

دستمو از مشتش بیرون کشیدم و گفتم

- برو به رئیست بگو بیخیال من شه ...

خواستم برم که تام گفت

- اون بیخیالت شده ... من باهات کار دارم 

اوه اوه

قضیه جالب شده بود 

آرنجمو تکیه دادم به ستون کنارم و گفتم 

- دو دقیقه وقت داری کل ماجرا رو بگی . زود باش

بدون بحث با من سریع گفت 

- بروس جای تو از من میخواد استفاده کنه. من نمیتونم تو نقشه اش شرکت کنم . پس ازت میخوام با بروس کار کنی تا بیخیال من شه 

با تمسخر گفتم

- چرا اونوقت ؟ 

تام دست برد تو جیبش . یه ذنجیز با پلاک بیرون آورد

طلایی اما قدیمی بود 

انقدر که انگار از زیر خاک بیرون اومده بود 

نلخداگاه دستم به سمتش کشیده شاما تام دستشو عقب بردو گفت 

- پس حسش کردی

Report Page