21

21


سلام دوستان اگر برای خوندن رمان حس گمشده عجله دارین. میتونین با مبلغ خیلی ناچیز 10 هزار تومن فایل کاملشو خریداری کنین

https://t.me/mynovelsell/315


21

میدونستم وقتی کسی کمک میخواد باید کینه رو بزارم کنار

اما دست خودم نبود 

ساعت دو مامانو بردم بیمارستان پیش خاله و خاطره

اما نموندم و برگشتم 

اون شب مامانم و آرمان موندن بیمارستان

روز بعد مامان اومد گفت خاطره مرخص شده و بردنش خونه پسره . بلاخره عقد شده بودنو خونه خاله از نظر اونا خیلی دور بود برای رسیدگی به عروسشون !!!

روز بعد هم شوهر خاله ام مرخص شد 

تو خونه همش بحث بود راجه به اینکه پسره چه عوضی بود دوتا زن گرفته

اما هیچکس نمیگفت خاله اینا چرا موافقت کردن.

از شواهد پیدا بود اونا خبرداشتن 

یه روز از شرکت زودتر برگشتم

دیدم خاله خونه ماست 

تا منو دید های های گریه که دیدی آرش ... دخترم بدبخت شد

یکم شوکه شدم

مامان هم همینطور 

رو مبل رو به رو خاله نشستمو گفتم 

- یعنی چی؟ مگ چی شده ؟

خاله هم با اشک گفت 

- چرا جلو خاطره رو نگرفتی؟ چرا ولش کردی رفت سمت اون پسره ؟ الان ببین زندگیشو . افتاده خونه پسره . نمیذارن من برم پیشش. معلوم نیست چه بلایی دارن سر دخترم میارن 

تعجب کردم

از حرف های خاله 

اما بیشتر از حس خودم

چرا حتی الانم تو این حال و وضعیت خاطره من نمیتونستم براش دل بسوزونم

حتی ته دلم خوشحال بودم !

باورم نمیشد انقدر سنگدل و بی احساس شدم

از جام بلند شدمو گفتم


Report Page