208

208

زندگی بنفش

قسمت ۲۰۸ جلد دوم

یه لرز بدی تو تنم افتاده بود

گوشیو با دست لرزون گرفتم

از گوشی صدای گریه محمد رضا می اومد

حتی نمیتونستم بگم الو 

گوشی گذاشتم کنار گوشم 

محمد رضا با گریه داشت میگفت

- دیدی بنفشه خانم چی شد ؟ عاطفه از دست رفت. نیلا بچه ام باز بی مادر شد .

حس میکردم میخوام بالا بیارم 

به زور گفتم

- نیلا ...

محمد رضا گفت 

- این بچه فقط بی مادری میکشه . من چکار کنم نحسیم دامن بچه ام رو نگیره 

دیگه اینبار حس نبود

قشنگ داشتم بالا میاوردم 

گوشیو رها کردم و دوئیدم سرویس

واقعا بالا آوردم 

تو راهرو نشستم

امیسا دیوارو گرفتو بودو داشت می اومد سمتم

اصلا نمیدونستم به چی فکر کنم.فقط چهره نیلا میومد تو سرم

 بچه بیچاره که تو همین یکسال اول زندگیش همه جور بلا سرش اومده بود

امیسارو بغل کردم

جلو خودمو گرفتم گریه نکنم

حالم از بد هم بدتر بود

بلاخره یه انسان مرده بود

درسته پیوند عاطفی بین ما نبود

اما مرگ هر انسانی دردناکه 

حداقل برای من اینجوریه 

امیسا تو بغلم خوابش برد 

هیچوقت اینجوری نمیخوابید

اما تینبار تو بغلم بدون غر و نق و فقط با تکون ریز تو حالت نشیته خوابش برده بود.

آروم بلند شدمو امیسا رو گذاشتم اتاقش 

گوشیمو برداشتم

اشکام راه افتاد 

انقدر گریه کردم تا سبک شدم

نفسم بالا نمی اومد

زنگ زدم به نیما 

تا جواب داد گفتم

- عاطفه مرده ...

نیما مکث کرد 

آروم گفت

- میدونستم. بهت نگفتم که غصه نخوری . 

بازم اشکم راه افتاد

نیما گفت 

- آروم باش بنفشه اتفاقیه که افتاده . کاری از دست کسی بر نمیاد.

هر دو سکوت کردیم. 

نیما درست میگفت

اما من نمیتونستم آروم بشم.

به زور گفتم

- میشه بریم نیلا رو ببینم؟

- نیلا هنوز بیمارستانه . نمیشه ببینیمش. بزار چند روز بگذره میریم. 

سکوت کردم 

نیما گفت

- من دارم میام خونه. 

- لازم نیست

اما نیما قطع کرد

دوباره اشکم راه افتاد

همش نیلا جلو چشمم بودو تنها تو بیمارستان.

نیما اومد 

از اینکه اومد خیلی خوشحال بودم

هیچ حرفی نزدیم فقط بغلم کردو من چشم هامو بستم

تو بغل نیما سریع خوابم برد

با حس سبکی سرم تو اتاق تاریک بیدار شدم

از در باز اتاق پذیرایی پیدا بود

نور متوسط سالن و صدای خنده امیسا و نیما 

انگار کسی به قلبم چنگ زد

من چقدر خوشبختم وقتی عزیزانم رو دارم ...

چرا هیچوقت بهش فکر نکرده بودم.

وقتی همه سالمیم و کنار همیم دیگه هیچی مهم نیست.

نه مشکلات خانوادگی...

نه مشکلات مالی ...

نه مشکلات گذشته ...

واقعا مهم نیست... چون تنها چیزی که چاره نداره مرگه ...

گوشبمو از کنار تخت برداشتم تا برم پیش نیما و امیسا

اما دیدم سه تا میسکال از نگار دارم



سلام دوستان. فایل جلد اول رمانم رایگان اینجاست. کافیه بزنید رو گزینه دانلود رایگان زندگی بنفش تا فایل pdf دانلود شه. بعد هم از پوشه دانلود های گوشیتون فایل رو پیدا کنید 💜👇

www.romankhas.com

Report Page