208

208


این رمان تو کانال حق عضویتی تموم شده 

میتونید همین الان نسخه کامل رو خریداری کنید

قیمت نسخه کامل ۲۲ هزار تومن هست 

برای خرید به نگار پیام بدید 

کل رمان ۳۰۰ قسمته بدون سانسور 

برای دریافت شماره کارت پیام بدید حتما اسم رمان بگید #رئیس پردردسر 👇👇

https://t.me/ng786f



#رئیس_پردردسر 

#۲۰۸

یهو خونم به جوش رسید

درسته منو مارگارت دعوا کردیم

اما این دلیل نمیشد راف دنبال زن من باشه

در اتاقمو عصبانی باز کردم

راف و شایلی هر دو شوکه برگشتن سمت من

شایلی زود با خجالت از پله ها رفت پائین

راف شاکی گفت

- دایی گند زدی به نقشه ام

اخم کردم بهش

از اتاق زدم بیرون و گفتم

- درسته شایلی جز خانواده پدری منه اما بازم برای تو مثل خانواده است. یکم حرمت نگه دار

راف پوفی کردو برگشت اتاقش

منم سریع رفتم پائین

شایلی تو راه پله بود

تا منو دید گفت

- من نمیخواستم برم اتاقش

سر تکون دادمو گفتم

- خوبه چون اون خیلی دختر بازه

چشم های شایلی گرد شد 

اما قبل اینکه چیزی بگه از کنارش رد شدم

رفتم‌ سمت اتاق مارگارت 

بدون در زدن وارد شدم

مارگارت با چشم های اشکی رو تختش بود

تا منو دید گفت

- برو بیرونومتئو نمیخوام حرف بزنم

رفتم رو تخت 

دراز کشیدمو مجبورش کردم دراز بکشه

شاکی گفت

- متئو ...

از پشت بغلش کردمو گفتم

- نیومدم حرف بزنم... اومدم بخوابم. حرف باشه برای فردا 

خواست وول بخوره که گفتم

- وگرنه قسم میخورم اخراجت کنم 

مارگارت شاکی گفت

- متئو 

سریع گفتم

- هشششش... 

به اجبار ساکت شد

زیر لب گفت

- من ازت ناراحتم

محکم تر بغلش کردم و گفتم

- صبح حرف میزنیم... حالا بخواب

مارگارت اینبار آروم‌تر گفت

- نمیتونم... ذهنم درگیره ...

دست سالممو بردم داخل شورتش . بین پاش رو ماساژ دادمو گفتم

- پس بزار ذهنتو آزاد کنم

Report Page