2021
رضا جاسکیاول، آیا رضاشاه «قهرمان مشروطیت» بود؟ مسلماً خیر. اگر هدف اولیه و اصلی مشروطه حکومت قانون بود، حکومت رضاشاه از این جهت گامی به پس محسوب میشد. مشروطه با تصویب قانون اساسی و ایجاد مجلس شورای ملی گامی در این سمت برداشت، اما استبداد صغیر مسلماً یک عقبگرد در این جهت محسوب میشد. زمانی که رضاشاه توانست قدرت زیادی در دستان خود و یارانش جمع کند، با رایجکردن تقلب در انتخابات، قلع و قمع مخالفین، سانسور مطبوعات، تهیکردن مفهوم حزب و دموکراسی، زیر پاگذاشتن حقوق شهروندی مردم در اشکال مختلف، گامی در جهت مخالف مشروطه برداشت.
دوم، آیا «رضاشاه هم معمار بود، هم بنّا بود، هم کارگر»؟ رضاشاه زمانی به قدرت رسید که بسیاری از نخبگان جامعه، در جستجوی یک ناجی بودند. رضاشاه با از میدان به در کردن رقبای لایق دیگر به یک «ناجی» بدل شد. او بدون وجود روشنفکران متعددی که او را مرد عمل میپنداشتند، رضاشاه بدون ارتش و دربار و حمایت روشنفکران راه به جایی نمیبرد.
سوم، آیا او در مقایسه با آتاتورک «کاری کرد کارستان»؟ نه. اگرچه هیچکدام دموکرات نبودند، اما با وجود شباهتها، تفاوتهای زیادی با یکدیگر داشتند. آتاتورک بسیاری از برنامههای خود را بر پایهی تکیه بر حزب جمهوریخواه خلق انجام میداد. او تلاش داشت برای اقدامات خود نوعی مشروعیت بهوجود آورد. رضاشاه حزب ایران نو را نیز مانعی در برابر خود یافت. وی در پایان بیست سال صدارت خود صاحب ده درصد از مرغوبترین زمینهای زراعتی کشور بود. بسیاری از نزدیکان او در ارتش نیز به همان شیوهی رئیس خود عمل کردند. چیزی که در مورد آتاتورک صدق نمیکرد. این گفته که زیربنای ساخت ترکیهی مدرن به آتاتورک کمک زیادی کرد، اما چنین زیربنایی در خدمت رضاشاه نبود نیز چندان دقیق نیست. رضاشاه در مواردی برخی از نهادهایی را که در ابتدای مشروطه ایجاد شده بود از درون تهی کرد. اصلاحات او عمق اصلاحات آتاتورک را نیز نیافت. فقط کافیست گفته شود که زنان در ترکیه در سال ۱۳۱۳ حق رأی یافتند در حالی که زنان ایرانی مجبور بودند سی سال دیگر صبر کنند.
چهارم، «بدون رضاشاه کشور مضمحل شده بود؟» در زمانی که او با کودتای خود ظهور کرد، بسیاری این کودتا را خوشامد گفتند اما باید یک نکته را مد نظر داشت. از این گفته که او برخی از شورشهای خوانین را سرکوب کرد و در برخی مناطق آرامش را به کشور بازگرداند، نمیتوان این نتیجه را گرفت که در صورت نبودن او کشور مضمحل میشد. در این گفته هیچ منطقی وجود ندارد. چرا؟ ۱- این امکان وجود داشت که در صورت عدم ظهور رضاخان کسی چون پسیان دست به کودتا بزند. و یا اینکه جنبشهای محلی در آذربایجان و یا شمال به سمت تهران حرکت کنند و قدرت را در دست بگیرند. هیچکس حاضر نبود شرایط آشفتهی آن زمان را تحمل کند. طبعاً نمیتوان در مورد پیامدهای چنین احتمالی بحث کرد، زیرا این سناریو همانقدر ضد تاریخی است که سناریوی انقراض کشور ۲- بسیاری از مورخین سعی داشته و دارند تا قیامهای جنگل، خیابانی، پسیان یا لاهوتی را با شیخ خزعل یکی کنند. در صورتی که اولیها تجزیهطلب نبودند. در مورد ماجرای شیخ خزعل هم رضاخان قبل از شاهشدن و سپس خاندان پهلوی نیاز به بزرگکردن ماجرا داشتند. مسلماً شورش شیخ خزعل بر خلاف گفتهی مخالفین رضاشاه- چون مکی – صحنهسازی انگلیسیها نبود، اما این گفتهی هواداران رضاشاه نیز خطاست که میگویند انگلیس به طور جدی خواهان جداکردن خوزستان از ایران بود، زیرا زمانی که ایران قصد حمله به شیخ خزعل را داشت، انگلیس اعلام نمود که به خزعل کمک نخواهد کرد. ماجرای رابطهی احمدشاه و مدرس با خزعل موضوع بحث جداگانهای است.
ششم، ایلات و ناآرامیهای کشور. باید توجه داشت که مسألهی یکجانشینی ایلات قبل از رضاخان آغاز شده بود، اما سیاست شاهان قاجار همچنان سیاستی ایلیاتی بود. بنا به گفتهی استفانی کرونین، استفادهی بیش از حد ارتش رضاشاه از چماق و تکیه بر زور گاه عواقب عکس داشت به طوری که این سیاست نه تنها موجب آرامش در میان ایلات نمیشد بلکه باعث افزایش ناآرامی و شورش میگشت، مانند برخورد با ایلات لرستان که سیاست مکر و حیلهی ارتش فقط آتش ناآرامیها را در آنجا بیشتر میکرد.
هفتم، نوسازی ایران. باید در نظر داشت که مدرنسازی در ایران در دوران قاجار شروع شد. در این زمان اقداماتی در عرصههای آموزش، بهداشت، ارتش و پس از انقلاب مشروطه در زمینهی قانونگذاری صورت گرفت. احزاب سیاسی شگل گرفتند و روزنامهنگاری رونق یافت. این کاملاً درست است که سرعت مدرنسازی در زمان پهلوی اول به چند دلیل سرعت زیادی یافت. یکی ایجاد ارتش مقتدر که بهنوبهی خود نیازهای معینی داشت. داشتن ارتش بزرگ به معنی نیاز به سرباز، افسر، مدرسه، برنامهریزی، گرفتن مالیات به شکل منظم، نظام وظیفه، جادههای ارتباطی، راهآهن و… بود. از سوی دیگر با توسعهی استخراج نفت در صد سال گذشته ناگهان درآمدهای نفتی کشور چند برابر شدند که خود موجب رونق اقتصادی شد. بنابراین بسیاری از اصلاحات غیرقابل تعویق بودند و بدون وجود دودمان پهلوی نیز به اجرا در میآمدند. از سوی دیگر باید در نظر داشت که خود رضاخان و لشکر قزاق و نیز ژاندارمری از محصولات دوران قاجار بودند. حتی تمام موفقیتهای نظامی بزرگ ارتش رضاشاه رسماً در انتهای حکومت قاجار صورت گرفت. منظور در اینجا دفاع از قاجار در برابر پهلوی نیست، بلکه تأکید بر این نکته است که در اواخر حکومت قاجار با توجه به گسترش نیروهای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی کشور، کار طولانی مدرنسازی کشور به آهستگی آغاز شده بود. اما مدرنسازی در دوران رضاشاه شتاب بسیار بیشتری گرفت.
هشتم، ضدیت با روحانیت و مذهب. برخی از مورخین چون عباس میلانی چنین القا میکنند که رضاشاه ضد روحانی و مذهب بود، در حالی که محمدرضاشاه نظر بسیار مساعدی نسبت به روحانیت داشت. این درست است که رضاشاه در محیط سربازخانههای قزاقها پرورش یافته بود و شاید کمتر تحت تأثیر مذهب بود اما او فردی ضدمذهبی نبود. بایستی به یاد داشت که بعد از شکست جمهوریخواهی او چگونه طرفدار اسلام شد. نیروهای مذهبی بیشترین نگرانیشان نه از رضاشاه بلکه از اطرافیان او و در صدر آنها تیمورتاش بود. اگر رضاخان در شرایط دیگری که سرکوب روحانیت مشکل بود به قدرت میرسید احتمالاً در مقابل روحانیون انعطاف بیشتری نشان میداد.
https://wp.me/p2GDHh-4DJ