202

202


خواستم جواب بدم که با صدای سحرا ساکت شدم

- درسته اعتیاد نیست ... اما ... یه سلیقه است سیاوش. مثلا تو ازصورت عملی خوشت نمیاد ... پس نمیری سمت یه آدم عمل کرده . درسته ؟ 

حرف سحرا درست بود 

ما به هم نمیخوردیم 

نباید بریم سمت هم 

سیاوش با کلافگی گفت 

- این فرق داره ... حرفت درست نیست ... سلیقه من ربطی به این مهمونیا نداره. این مراسم یه جور سرگرمیه... نه لازمه زندگی 

سحرا نفس خسته ای بیرون داد و گفت 

- نمیدونم... فقط نمیخوام چند ماه دیگه هر دو پشیمون باشین 

با این حرف به سمت در رفت و گفت

- میرم یه دور بزنم... شما راحت باشین ...

با این حرف از خونه زد بیرون و منو سیاوش تنها شدیم 

هر دو ساکت بودیم 

منم واقعا میترسیدم چند ماه دیگه پشیمون شم 

نه فقط از قبول کردن سیاوش

من میترسیدم از رد کردنش هم پشیمون شم 

با اینکه ما زمان زیادی از آشنائیمون نمیگذشت و در طول روز هم زیاد پیش هم نبودیم اما حضور سیاوش چنان پر رنگ بود که بهش عادت کرده بودم

سیاوش بلاخره سکوت رو شکستو گفت 

- به نظرم یه لیست تهیه کنیم ... یه لیست با سه تا ستون 

اینو گفتو بلند شد 

رفت سمت اتاقش 

منتظر موندم تا با یه کاغذ سفید و خودکار برگشت 

سه تا ستون درست کردو شروع به نوشتن کرد 

کار های ممنوعه 

کارهائی که در لحظه تصمیم میگیریم 

کار هائی که بلامانع است 

سرشو بلند کردو گفت 

- من آدم قوانینم... با قوانین زندگی میکنم و آرومم... بزار برای رابطمون هم قانون بذاریم 

نگاهشو از من گرفت 

تو ستون اول نوشت 

- خوشگذرونی با گروه سیاوش ... معلوم بودن سه نقطه حساس بدن آرام ...

سرشو بلند کردو گفت 

- خب دیگه چیا ممنوع ؟

مکث کردم

فکر خوبی بود ... اما عملی بود ؟

وقتی سیاوش بهم گفت چاک سینه ات یا تپلی بین پات پیدا نباشه من خیلی راحت قبول کردم

در حالی که ممکن بود یه دختر دیگه این قضیه رو قبول نکنه 

راجب خوشگذرونی با گروه هم همین بود 

سیاوش قبول کرد 

ممکنه یه نفر قبول نکنه 

ترس من فقط این بود قبول کردن سیاوش پایدار نباشه 

ریه هامو از هوا خالی کردم و گفتم 

- کاش عقدو عقب بندازیم

Report Page