20

20

تبدیل شده به قلم ملودی

با این حرف برگشتم سمت صدا یه خانم جوون بود

شاید ۳۵ ساله 

مو۶ای بلند و بورش دورش ریخته بود و چشم های طوسی قشنگی داشت

نگاهمون که گره خورد لبخندی زد و گفت 

- مردن دیگه این چیزا سرشون نمیشه 

خیلی ریلکس بود 

انگار نه انگار منو دزدیده بودن و لخت آوردن اینجا

رو کرد به مردی که منو آورده بود اینجا و گفت

- حداقل براش لباس بیار رئیس

رئیس! 

بروس!

آروم برگشتم سمتش

صورت مردونه و پر با ریش نسبتا کوتاه اما پر اولین شاخصه صورتش بود

چشم های طوسی مثل اون زن و پوست روشن بازم مثل اون زن بعد توجهتو جلب میکرد

اونم دقیق به من نگا۶ کرد

یه مرد ترسناک بود هرچند در نوع خودش هات! 

اخمش رفت تو همو با لحن ترسناکی گفت

- تو به کارت برس مری دخالت بیجا نکن

مری باید بهش برمیخورد

از این لحن تند و زننده

اما سریع چشمی گفتو رفت 

شوکه نگاهم بینشون چرخید

با شوک گفتم

- دارم خواب میبینم نه؟

هیچ چیزی جز خواب نمیتونست باشه

اصلا ممکن نبود باشه 

یه خو اب احمقانه 

با همون ملحفه دورم له سمت در رفتم که بروس گفت 

- برگرد رو تخت کیت وگرنه باز باید بیهوشت کنم

شوکه سر جام ایستادم

نگاهش کردم

اگه واقعی باشه چی؟

ملحفه رو محکم گرفتمو دوئیدم

چه خواب چه واثعیت فقطمیدونستم باید از اینجا برم

با تمام توان دوئیدم

Report Page