.....2.....

.....2.....

#A_Z & #Parichehr

بعد از صحبت با جانگ کوک که گفته بود بریم بیرون به سمت حموم رفتی تا یه دوش آب سرد بگیری.
با صدای در سرتو برگردوندی که جانگ کوک رو تو چهارچوب در دیدی
جیغ خفه ای کشیدی و شروع کردی به داد زدن.
+یااااا چرا اومدی تو خونمممم؟
_هوششش اروم باش دختر چته...انگار من هیچ جاشو ندیدم.
+نمیگفتی چیزی نمیشدا.
کوکی اومد سمتت و بغلت کرد و تو همچنان زیر لب غر میزدی
بعد از کلی غرغر کردن بالاخره لباس پوشیدی و به سمت یه جای نامعلوم راه افتادین.
+کوکی
_بله پرنسس؟
+داریم کجا میریم؟
_یجای خاص
خسته بودی و چشمات رو بستی و خوابت برد و متوجه نگاه های جانگ کوک روی خودت نشدی
_ا/ت بیدار شو
با صدای کوک بیدار شدی و با یه کشتی خیلی نورانی و خوشگل روبه رو شدی.
+این....این خیلی خوشگلههه
_مال خودته بیبی راحت باش.
بغض گلوتو گرفت به طرفش رفتی و بغلش کردی.
+مرسی،تو بهترین ادمی هستی که دیدم.
_توعم خنگترین و خوشگل ترین پرنسسی هستی که من دیدم!
با این حرفش هردو شروع کردید به خندیدن
جانگ کوک بردت توی کشتی و با یک فضای رمانتیک رو به روت کرد همون طور که به اطراف نگاه میکردی برگشتی و جانگ کوک رو دیدی که زانو زده و بهت با عشق نگاه میکنه
_پرنسس .. ملکه تمام زندگی من میشی؟
چشمات پر از اشک شد
+اره پادشاه من!
جانگ کوک لبخند زد و حلقه رو دستت کردتو رو به خودش نزدیک کرد و دستش رو پشت کمرت گذاشت و آروم بهت نزدیک شد....
لباشو روی لبات گذاشت و یک بوسه نرم و پر از عشق رو شروع کردین.
بعد از اون شب پادشاه و ملکه همدیگه بودید ... با عشق حقیقی♡

Report Page