2.

2.

شوکو :>

استیو دستها و گوشه صورتش رو با لبه ای از تیشرت قدیمیش که از دست لکه های رنگ سالم مونده بود پاک کرد، تیشرتشو دراورد و کنار انداخت. ساعتو نگاه کرد. از سه گذشته بود. از نزدیکترین رستوران چینی "بیف اند بروکلی" سفارش داد، فاجعه ای که توی پذیرایی به راه بود رو کمی مرتب کرد، ناهارشو خورد و دوش گرم و سریعی گرفت.

جیمز بارنز امروز "مصاحبتی" با نت داشت. دیروز استیو باهاش حرف زده بود، مکالمه کوتاهی در مورد روزهای خالیش داشتن که خوشبختانه به برنامشون تا به اینجای کار میخورد و استیو نفس عمیقی بیرون داده بود و با لبخند راحتی سرشو روی میز گذاشته بود و امیدوار بود نغییر مسخره صداش به این دلیل، بی ادبانه نباشه. اخرین چیزی که میخواست فرار کردن - به تاکید تونی- "فعلا" تنها داوطلبشون بود.

بعد استیو از بارنز پرسیده بود که ایا فردا میتونه برای یک سری هماهنگیای بیشتر بیاد؟ و اون گفته بود که بعد از ظهر وقت خوبیه و شماره تلفن و ادرس رو استیو گرفته بود.

"یک سری هماهنگی های بیشتر" البته، نشوندنش برای صحبت با نت برای خوندن شخصیت و دارک ترین رازهای قدیمیش از چشماش طی نیم ساعت مکالمه ملایم و عادی بود. تخصص ترسناک و بسیار مفید نت. که خب طبیعتا جیمز بارنز نیازی برای دونستن این بخش داستان نداشت. "یک سری هماهنگیای بیشتر".

استیو گفته بود که ممنونه که بارنز داوطلب شده و بارنز بعد از مکث کوتاهی تشکرکرده بود. گفته بود که بودن این افراد در جهان، که هنوز براشون مهمه که بقیه دارن تو شرایط سختی زندگی میکنن، که ارزوهای زیادی بخاطر عدم دسترسی به شرایط اموزشی مناسب با فقر و بی عدالتی نابود میشه، خیلی ارزشمنده - "و اینو از ته قلبم میگم." صداش هنوز توی گوشش بود - و گفته بود که یکی از دوستانش هم اگه بخوان، میتونه احتمالا بزودی برنامشو خلوتتر کرده و بهشون اضافه بشه. و استیو در حالی که نمیدونست باید چجوری از بارنز تشکر کنه گفته بود ک بیهنایت ازش ممنونه و اینکه این بهترین خبری بوده که میتونسته بشنوه.

بعد از تموم شدن مکالمشون استیو تقریبا مطمئن بود که هیچ نیازی به "مصاحبت" بارنز با نت وجود نداره. "اینو از ته قلبم میگم" و استیو میدونست که از اره. اون واقعا ته قلبش میگه. و این باعث لبخند زدنش تا خود شب شده بود.

ولی خب، نت و تونی گفته بودن راه نداره که بدون تایید نت کسی اینجا "استخدام" بشه - و خصوصا اگه با تایید استیو باشه چون "نه راجرز، فک نکنم نیاز باشه تمام شصت هزار باری که "هی هیچ فردی پرفکت نیست و به هر حال همه ما ایرادات خودمون رو داریم و اوه!! من مطمئنم که فرد خوبیه، گایز!! لطفا بیشتر از این به حجم فرشتگی و معصومیت و اوه خدای من!! فاکینگ سِینت بودن مردم توجه کنید" رو شنیدیم، و بعد طرف یه اشغال به تمام معنی از اب درومد رو یاداوری کنم. پس نه راجرز. امکان نداره." و در نتیجه امروز بارنز و نت احتمالا حوالی ساعت چهار یا چهار و نیم جلسه "مصاحبت" داشتن.

استیو خندید. موهاشو با حوله خشک کرد، سه لایه پاییزی "تیشرت سوییت شرت، کت چرمی محبوب"ش رو پوشید و به سمت اکادمی؟ - گاد هنوز هیچ اسمی هیچ عنوانی براش پیدا نکرده بودن - حرکت کرد.


><><><><><><><><><><><


استیو هنوز در رو کامل باز نکرده بود که صدای تونی رو شنید.

"گاد، راجرز تروخدا بیخیال این شو." و به کت چرم قهوه ای استیو اشاره کرد.

استیو چشماشو گردوند و به دونات توی دست تونی اشاره کرد. "بعد از اینکه تو بیخیال اینا شدی، انتونی." و تونی هم در جواب چشماشو گردوند.

"امم، سلام."

استیو متوجه حضور پسر جوونی کنار تونی شد. "اوه هی سلام، ببخشید متوجه نشدم، استیو راجرز." و دست دادن.

"هارلی کینر." و لبخند گرمی زد.

تونی شونه هارلی رو فشار داد. "اوردمش تحت بازجویی نت قرار بگیره." استیو و هارلی خندیدن.

"راستی نت کجاست؟"

تونی به اتاق گوشه ای اشاره کرد. "جلسه بازجویی با بِینز."

ابروهای استیو به حالت سوال بالا رفت. "کی؟"

تونی مکثی کرد و چشماشو گردوند. "بینز؟ معلم ریاضیه؟ همون که خودت باهاش حرف زدی؟"

"منظورت بارنزه."

و صورت تونی وا رفت. "اوه گاد نه... راجرز، بگو که شوخی میکنی، من جلوی خودش بِینز صداش کردم."

هارلی و استیو بار دیگه خندیدن. "متاسفم رفیق."

تونی ughی گفت و سرشو تکون داد. "باور کن تقصیر دست خط نته. آی هاش رو از آر هاش نمیشه تشخیص داد."

"عاه. نه واقعا نمیشه." استیو کتش رو دراورد و اویزون کرد. "قهوه؟" و هم تونی هم هارلی هر کدوم یدونه خواستن.

ماشینی که قرار بود یه سری از اثاثیه رو بیاره دیر کرده بود. استیو قهوه ها رو روی میز گذاشت و سه تایی در سکوت ایستادن. استیو منتظر زنگ و تونی و هارلی منتظر تموم شدن صحبت بارنز و نت.

در اتاق باز شد بارنز، و به دنبالش نت بیرون اومدن. بارنز خندید و به زبانی که استیو از طریق دوستی چندین ساله با نت میدونست روسیه چیزی در جواب گفت که نت هم خندید. به سمت گروه برگشتن و ناتاشا معرفی کرد. "تونی استارک، استیو راجرز، هارلی کینر،" به بارنز اشاره کرد. "جیمز باکی بارنز، جیمز باکی بارنز،" بار دیگه در حالی که بارنز و سه نفر دیگه دست میدادن، به گروه اشاره کرد. "تونی استارک، استیو راجرز، هارلی کینر."

"خیلی خوشوقم." بارنز لبخند زد.

تونی نیم لبخند میلیون دلاریشو تحویل بارنز داد. "ما هم همینطور. و فک کنم تو و استیو از الان بست فرندید." و به کت چرمی دست بارنز اشاره کرد.

"اوه! وای من دقیقا قهوه ایشو دارم!" استیو جهید و کتشو از روی اویز برداشت.

چشمای بارنز با تعجب باز شد. "مغازه اقای براندال؟"

"مغازه ویلیام براندال نزدیک پراسپکت پارک!" و با خنده های فایو کردن.

"اوه بله. از همین الان بست فرند." تونی قلپ دیگری از قهوش خورد.


و قبل از اینکه "بست فرند" شدن استیو و بارنز ذره ای از این بیشتر بشه زنگ زده شد. ماشین اثاثیه.

Report Page