197

197


سیاوش سکوت کرد

سکوتش انگار قد یک سال شد تا بلاخره گفت

- بزار فردا خرف بزنیم 

سریع گفتم

- نه ... 

- چرا؟

- چون نمیخوام یادم بره. 

سیاوش دوباره سکوت کرد . خیلی طولانی و بلاخره گفت

- آرام‌تو الان تو شوکی... اشتباه از من بود . برات زود بود

برگشتم سمتشو گفتم

- نه ... نه ... نه ... برام زود نبود . اتفاقا درست به موقع بود. من نیستم. من آدم این چیزا نیستم. من اصلا نمیتونم باور کنم این چیزا واقعی 

عصبی خندیدمو گفتم

- اتاقت ؟ تو اونجا اتاق داری؟ 

یهو داد زد 

- بسه ...

از دادش از جا پریدم

با تن صدا آروم تری گفت

- بسه آرام... فقط بس کن ...

نمیدونم چرا دهنم بسته شد 

خیره به شهر شلوغ شدم

تازه ساعت ده بود

یکم که گذشت گفتم

- امشب فهمیدم ما دنیامون جداست سیاوش... خیلی جدا ... میشه منو برسونی خونه ؟

سیاوش ساکت بود 

من نمیتونستم چیزی که دیدمو از ذهنم پاک کنم 

وحشتناک بود برام

درست به اندازه قتل لیلا و صحنه های سیدی لیلا 

سرم داشت میترکید 

سرمو بین دستم گرفتم که سیاوش گفت 

- من بخاطر اصرار تو که هیجی نمیدونی بردمت ... وگرنه من خیلی وقت بود این مهمونی ها نمیرفتم 

بدون نگاه کردن به سیاوش گفتم

- براز همین اتاق مشخص داشتی؟

بازم ساکت شد 

میدونستم دروغ گو نیست

حقیقتو میگه 

هرچند تلخو درد ناک

و اینبار هم حقیقتو گفت 

- قبلا ... یه اتاق بود که همیشه اونجا میرفتم ... چون دور ترین اتاق بود ... اما ... شاید دو سال میشه از آخرین باری که رفتم ...

حرفش مثل چاقو بود تو قلبم 

دور ترین اتاق

زیاد میرفت 

مهم نبود برام دو سال بود نرفته

مهم این بود که اون تمایل داره به این مهمونی و رابطه و من حاضرم بمیرم اما دوباره نرم 

برای همین گفتم

- سیاوش...

پرید وسط حرفمو گفت

- گوش کن آرام... بزار صبح صحبت کنیم. خواهش میکنم.

اینبار صداش با همیشه فرق داشت 

درسته واقعا من تحمل نداشتم 

اما این لحن سیاوش چیزی نبود که بتونم رد کنم

ته دلم به این احساس لعنتیم به سیاوش فحش دادمو گفتم

- باشه ... فقط منو برسون خونه خودم 

سیاوش سریع گفت

- نه آرام من نمیتونم تورو ببرم تو خونه ای که چندتا پسر مست توش در حال خوشگذرونی هستن

با ناباوری برگشتم سمتشو گفتم

- جدا؟ اما میتونی منو ببری سکس پارتی؟

دوباره عصبانی شدو با لحن عصبی گفت

- اونجا سکس پارتی نبود

Report Page