197

197

زندگی بنفش

۱۹۷

سعید کاندم رو برداشت 

خم شد یکی دیگه از زیر میز برداشت .

کوسن کنارشم زد کنار و یکی از اونجا برداشت و گفت

- اینجا چه خبر بود ما نبودیم؟ کاندوم پارتی گرفته بودین .

هر کاری کردم نخندم نشد.

آروم خندیدم و به نیما نگاه کردم

با دیدن نیما هم که داشت به زور کنترل میکرد خودشو

و نگاری که سرخ شده بود بلند زدم زیر خنده

امیسا با ذوق داشت تلاش میکرد کاندوم هارو از سعید بگیره 

با ترکیدن من همه بلند خندیدن

نیما با خنده اما جدی گفت

 - شما دوتا مرز های سوتی جا به جا کردین.

نگار زود گفت

- تقصیر دخترته آقای نیما خان که کل خونه کاندوم شده به ما چه .

سعید کاندوم هارو برگردوند زیر کوسن مبل و به امیسا یه دونه شکلات داد 

امیسا شکلاتو گرفت 

آروم شد 

اما نخورد و کمر شلوارشو گرفت جلو داد مثل حالت جیب شکلاتو انداخت تو پاچه شلوارش همه خندیدیم از این حرکتشو نگار گفت

- پس بگو چرا تو پاچه شلوارش کاندوم بود .

سعید گفت 

- چه خوب کاندوم کاندوم میکنی خجالتت ریختا 

نگار سر تا پا سرخ شد باز.

منو نیما خندیدیم 

اون شب تا بچه ها برن فقط حرف از کاندوم بود

آخرم وقتی رفتن و ما رفتیم کاندوم از زیر کوسن برداریم دیدیم هیچی نیست

نیما گفت سعید رو هوا زد به کارش میاد .

خندیدمو گفتم فک نکنم با نگار به کارش بیاد

از من انکار از نیما اصرار 

رفتم امیسارو بخوابونم . اول پوشکشو خواستم عوض کنم

اما تا شلوارشو پائین دادم سه تا کاندوم افتاد پائین

بلند گفتم .

- بیا نیما خان الکی تهمت زدی هر سه تا اینجاست

منتظر بودم نیما بیاد

اما خبری نشد 

منم چون امیسا خواب داشت شروع کردم به خوابوندنش

بلاخره امی خوابید 

خونه برق ها خاموش بود برای همین اول رفتم اتاق خوابمون

دیدم نیما نیست 

برگشتم پذیرایی دیدم تو تاریکی نشسته و نور صفحه گوشیش روشنه.

صورتش تو اون نور کم حسابی گرفته بو 

کنارش نشستمو گفتم

- چی شده؟

نگاهم کرد.نفسشو سنگین بیرون دادو گفت

- محمد رضاست... عاطفه و نیلا تصادف کردن.

قلبم ریخت

با شوک گفتم

- حالشون چطوره؟

نیما با تاسف سرشو تکون دادو گفت

- تعریفی نداره... بیمارستانن.


🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

سلام دوستان. اگه دوست داشتین یه رمان داغ و کل کلی بین یه ابرخوناشام و یه دمی گاد شیطون بخونین حتما رمان #دمی گاد ملودی امتحان کنین اینم لینکش 👇

https://t.me/jofthaft/50045

Report Page