192
#نگاریسم
#۱۹۲
به در بسته نگاه کردم
و صدای در که تو سرم تکرار میشد
سعید رفت
سعید ...
سعید منو گذاشت و رفت...
انگشتام گز گز میکرد و قلبم انگار مچاله شده بود
خانم صادقی گفت
- سعید تو شوکه ... آروم بشه برمیگرده ...
برگشتم سمتش و گفتم
- برمیگرده؟
سر تکون داد
اما همین تنها دلیل نفس کشیدنم بود
بر میگرده ...
برمیگرده ...
خانم صادقی گفت
- از اون زمان تا حالا پیشماور نرفتی؟
با تکون سر گفتم نه و پرسید
- فقط همین یه بار بود؟
با تکون سر گفتم نه
متعجب گفت
- چندبار این کارو کرد
لب زدم
- نه ... اما دو سال پیشیه خواستگار عوضی داشتم گه به زور خوایت بهم تجاوز کنه
سری تکون داد
یادداشت کرد و گفت
- نگار جان وقتیچنین اتفاقی برات میفته افراد دوتا واکنس متفاوت دارن. یا از رابطه زده میشن و مثل تو توی فاز دفاعی میرن که خودش انواع داره
سر تکون دادم و گفت
- یا تو فاز حریص شدن میرن و معتاد روابط این دست و تجاوز میشن! حالا چه تجاوز دیدن چه تجاوز کردن!
بازم سر تکون دادم و گفتم
- باید چکار کنم سعید برگرده
خانم صادقی دلسوزانه نگاهم کرد و گفت
- نگار جان الان سوال درست اینه که بایدچکار کنی که حالت خوب شه.چه سعید برگرده ... چه ... برنگرده
شوکه بهشنگاه کردم و لب زدم
- بر نگرده من میمیرم ...
جدی نگاهم کرد و گفت
- نگار ... شاید سعید الان برگرده ... دوباره بره . شاید اصلا بر نگرده... شاید هراران اتفاق دیگه . ما باید یاد بگیریم صرف نظر از اینکه چه کسانی اطرافمون هستن شاد زندگی کنیم
نگاهش کردم
شاد ؟
شاد زندگی کنم !
بدون سعید؟
نمیتونم . ممکن نبود
لب زدم
- توروخدا بگید چکار کنم تا برگرده